ابتهاج در این «سرای بی‌کسی»
ابتهاج در این «سرای بی‌کسی»
معین نیوز_عباس مهری آتیه/استاد ابتهاج در دی‌ماه 1337 غزل بسیار معروف در این سرای بی‌کسی را مسراید، که خیلی زود به دل‌ها می‌نشیند...

استاد ابتهاج در دی‌ماه ۱۳۳۷ غزل بسیار معروف در این سرای بی‌کسی را مسراید، که خیلی زود به دل‌ها می‌نشیند. غزلی با مطلعی بسیار فصیح و به خاطر سپردنی:

در این سرای بی‌کسی، کسی به‌در نمی زند

به دشــت پرمــلال ما پــرنده پــر نمی‌زند

که افزون بر فصاحت و سلاست لفظ با همحروفی که در صامت «س» هدایتگر ذهنیتی پنهانی در بیان تلفظ «هیس» و «سکوت» دارد که در عین ملال‌خیز بودن، پیام هشداری برای مخاطب دارد. اما رنج‌آور آنجاست که یأسی سنگین بر جامعه مستولی‌ست؛ در حجم شب‌گرفتگانی که حتی یک‌نفرشان جرأت چراغ بر افروختنی ندارد:

یکی ز شب‌گرفتگان، چراغ بر نمی‌کند

کسی به کوچه‌سار شب، درِ سحر نمی‌زند

به انتظار نشستن در مسیری، با غباری برخاسته که  سواری از درونش سر برون نمی‌کند؛ که مخاطب را به یاد غزل زیبای اخوان می‌اندازد که در یأسی دردناک (و به‌سال ۱۳۳۵ سروده است):

دیدی دلا که یار نیامد

گرد آمد و سوار نیامد

نکته هنری در دو سروده آنجاست که در بیت زیبای اخوان «گرد» آمده که نشستنی‌ست. اما در بیتی که ابتهاج در سال ۳۷ کار کرده «غبار» که برخاستنی‌ست… و همین دقت‌هاست که به‌درستی همان رمز نهانی زیبایی شناسی‌ در ابیات گزیده‌ی ابتهاج است.

اما ابتهاج پرشورِ دهه ۳۰ وقتی بعداز سی‌سال دوباره به سراغ مضمون «دراین سرای بی‌کسی» اما این بار بسیار نومید و مأیوس، در غزلی پر از اگرهای متوالی که در هربیت به تناسب آمده است: (سروده شده در غربت آلمان)

دراین سرای بی کسی اگر سری درآمدی

هزار کاروان دل، ز هر دری در آمدی

https://youtu.be/ibeu5hotw-s?si=WYrHuRXxardPdeHt