تاریخ تحولات ایران همواره دستخوش مداخلات بیگانگان بوده است ، بطوریکه با مرور آنچه حداقل در یکصد سال اخیر بویژه پس از انقلاب مشروطه و ناکامی آن و انتقال قدرت از قاجار به پهلوی رخ داد، نشان می دهد که سرزمین ایران به دلیل ماهیت ژئو پلتیکی و اهمیت استراتژیکی آن در کنار برخورداری از منابع زیر زمینی به خصوص نفت و گاز تابعی از گره خوردگی با منافع قدرتهای سلطهگر جهانی است.
در چنین شرایطی هر از گاهی که حاکمان وقت به هر انگیزه ای خواستار سرکشی و بروز خودی از وجود حاکم بودن داشتند، مانند آنچه در نزدیکی رضاشاه به آلمان در جنگ جهانی اول و دوم و ژست پادشاهی مستقل بودن را در سر می پروراند در چشم و پلک به هم خوردنی تاج و تختش بر هوا رفت و کشور نیز در همگرایی متفقین اشغال و منافع ملی ایران بین قدرت ها تقسیم شد.
رخدادهای پسا جنگ جهانی در ایران هم بیانگرسیاست اجماع و هماهنگی کامل کشورهای بلوک قدرت در نفوذ و به زیر سلطه کشاندن ایران و تضعیف کردن آن در سپهر روابط بین الملل و کوتاه کردن دست ایرانیان از منافع و منابع خاک سرزمینی و محدود سازی کشور در رشد و توسعه و بالندگی است.
اگرچه پیروزی انقلاب اسلامی حاصل سالها مبارزه و انسجام نیروهای انقلابی و هزینه بالای ملت برای پایین کشیدن رژیم خودکامه پهلوی بود اما با نگاهی به رویدادهای اخرین سال منتهی به انقلاب اسلامی ،اتحاد آشکار بین آمریکا و قدرت های غربی را به خوبی می توان در خالی کردن پشت محمد رضا شاه این متحد خویش را بر اساس آنچه یکه تازی وی در عرصه بازیگری معادلات منطقهای و تعیین قیمت نفت تشخیص دادند با نشستی که در کنفرانس گالوب داشتند، تفسیر کرد.
شاه پهلوی که خود را یگانه عصر خویش با دلارهای نفتی می یافت، بی محابا بدون دقت و توجه به خواستگاه ملت و جلب رضایتمندی انان با عملکرد اقتدار گرایانه و سرکوب گر و نفی منتقدان و نسپردن گوش به نصیحت ها، یکته تازانه می تاخت که سرانجام با به هم خوردن شرایط سیاسی داخلی و خارجی، پشتش به زمین آمد و فرار را بر قرار ترجیح و با تغییر حکومت به جمهوری اسلامی بازیگران جدیدی وارد عرصه سیاست داخلی و منطقه ای شدند.
همزمان با روی کار آمدن جمهوری اسلامی با توجه به شعارهای انقلابی و رسالت حکومت جدید ایران در مسیر رها سازی مستضعفین از زیر سلطه استکبار و احیای احکام اسلام و تشکیل امت واحده و رهبریت جهان اسلام با انچه آمریکا و غرب می پنداشتند همخوانی نداشت و در نهایت در کنار مشغول کردن انقلابیون به دعواهای داخلی زمینه های جنگ تمام عیار عراق علیه ایران بر کشور تحمیل و هشت سال انرا مشغول این بلا کردند که در نهایت برغم تمامی هزینه های مادی و معنوی، ملت با سرافرازی در دفاع از آب و خاک و هویت خویش این دوران را پشت سر گذاشت.
در دوران پسا جنگ، ایران وارد مرحله جدیدی در ابعاد مختلف تحولات سیاسی اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی شد بطوریکه دست آوردهای مهمی از حوزه های خدمات رسانی تا علمی در کنار حوزه های دفاعی، نظامی ،امنیتی و همچنین توان بازدارندگی با پشتوانه تجربیات دوران جنگ نصیب آن شد هر چند که بار هزینه ها و تحمل مردم نیز افزایش شدیدی داشت.
برغم تمامی تحولات و دست آوردهایی که نمی توان انها انکار کرد کشور با چالشهای جدیدی نیز در عرصه های اجتماعی و سیاسی با محدود سازی ها در زمینه آزادی های اجتماعی به دلیل غالب شدن نوعی نگاه خاص بر حکمرانی جامعه و عدم درک واقعیت های تغییر نسلی روبرو شد که تاثیرات آن تا به امروز موجب تقویت عناصر واگرایی و ریزش ها و بروز انتقاد های بسیار شده است که توصیه در بازگشت به اصول اولیه و گفتمان جمهوری اسلامی انقلابیون هم راه اصلاحی این سال ها است.با این توصیف اما آنچه امروز بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد اجماع سازی دوباره قدرت های جهانی علیه ایران است که این بار با بهانه های جدید و با درک توان و قدرت نظامی و بازدارندگی و دست یابی کشور به دانش هسته ای احساس خطر قدرت یابی و تاثیر گذاری های منطقه ای و فرامنطقه ای جمهوری اسلامی را بیشتر مورد توجه قرار داده اند و می دانند که با این فرمان باید مانع از گسترش حوزه های نفوذ ایران در منطقه و تاثیرات آن بر جغرافیای فرا منطقه ای شوند.این کشورها اکنون در اجماع سازی دیگر از یک سو با مهار محدود سازی و تحریم ها به بهانه دست یابی ایران به قدرت هسته ای و موشکی و از دیگر سو با کوبیدن بر طبل واگرایی های داخلی به دلیل عدم کارکردهای صحیح مدیریت کشور و افزایش نارضایتی ها در ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی شعله ها و دامنه اعتراضات را گسترانیده و انرا به فراسوی مرزها با همراهیرمخالفان کشانده اند و به نوعی نگاههای جهانی را متوجه اعتراضات داخلی کردند که این مجموعه اقدامات در هماهنگی کامل بین آمریکا و متحدان غربی آن در نظام سلطه نطم نوین جهانی انجام می گیرد.
آنچه اکنون باید بیش از همه مرور و تاریخ انرا دوباره خوانده شود نگاه به محدود سازی و ایجاد مانع در مسیر کشور توسط قدرت های سلطه گر جهانی است که فرقی هم ندارد کدام حکومت بر ایران حاکم باشد مهم مانع شدن در مسیر توسعه و قدرت گیری این کشور است که در این مسیر با بهره گیری از فرصت هایی که در مدیریت های ناصحیح و گاه سپردن امور به افراد نابلد و اشتباهی و بروز نارضایتی ها بهانه به آنها می دهد است.
اکنون باید چرایی های ابن اجماع سازی ها را با مرور و بازخوانی و بازشناسی رویدادها در دوران اعتراضات و نارضایتی مردمی از عملکرد های رژیم عصر پهلوی دوم در سال ۵۷ و اجماع کارتر رییس جمهور دموکرات آمریکا و متحدان غربی اش برای براندازی رژیم وقت با سناریوهایی که در سر داشتند تا امروز که پس از چهل و وچند سال از آن انقلاب این اجماع در دوران بایدن رییس جمهوری از جنس همان رویکرد سیاسی حزب حاکم با همراهی دولت های غربی برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی در حال شکل گیری است به تفکر نشست.
آنچه اما امروز معادلات مخالفان را سخت کرده است ،تفاوت شرایط زمانی و ماهیت و شرایط ایران و قدرت آن را در دو برهه زمانی است که یکسان هم نباید دانست.برغم تمامی اقدامات و سناریوها برای منزوی کردن ایران در عرصههای بینالمللی و فشار برای فروپاشی درونی اما این کشور به پشتوانه برخی اهرم های قدرتی شرایط متفاوت و پر هزینه ای برای مخالفان خود دارد که راه به سادگی نیست هر چند که حکمرانان جمهوری اسلامی در مرحله اول باید بر قدرت و پشتوانه ملت دل خوش کنند و جلب رضایت مردم را با برنامه های اصلاحی در پیش گیرند و با بازگشت به عقلانیت جمعی و طرد فرصت طلبان و کاهش نفوذ فرصت سوزان محفلی قطار اقتدار ، استقلال و آزادی ایران را برای زندگی بهتر ایرانیان در ریل خویش قرار دهند!
برای دولت ها و نظام سلطه، ایران ضعیف و بدون پشتوانه مردم همواره بهترین ها است.