سقوط تلخ بالگرد رییس جمهور کشورمان هرچند برای همگی ما شاید جزو تلخ ترین و دردناک ترین شنیده ها باشد اما همزمانی این حادثه در آستانه ی میلاد امام رضا (ع) برای بزرگمردی که نمک خورده ی سفره ی رضوی و خادم دلسوخته ی شاه خراسان است بدون تردید جزو یکی از آن زبان های گویای تاریخ است.
مردی که انگار شاه خراسانی اش باید نامه ی خادمی اش را در ارتفاعات پر رمز و راز ورزقان و در روز میلادش ممهور می کرد تا جهان بداند که او به راستی خادم امام و خادم مردمش بود.خادم واقعی مردمش ، همان مایی که گاه در کش و قوسها و فراز و نشیبهای زندگی او را هم خوش نشین و بی دغدغه و اهل زدن و خوردن و بردن! خطابش کردیم!
شاید در تقدیر چنین مردانی باید شهادت نوشته می شد تا بدانیم سید ابراهیم رییسی چه آسمانها که درنوردید و چه نقاط صفر مرزی و پرت که راهی نشد تا از صدها درد مردمش یکی را بکاهد.
انگار او باید می رفت تا ما صدای هق هق اش را پای ضریح ضامن آهو بشنویم و پشت ردای مستحکم صدارتش ، رأفتش را به تماشا بنشینیم؛ تا بدانیم او نه از جمله ی سیران و بی دغدغه گان بلکه از خانواده ای برخواست که به گفته ی خودش حتی در اوایل طلبگی روزهایی بود که یک تومان بیشتر در جیبش نداشت و سفره ی دلش را پای حرم می گشود و از خود او گشایش می گرفت!رییس جمهور باید می رفت!
تا کارنامه ی درخشان مدیریتش در تمامی عرصه های زیرساختی کشور به مردمش و به دنیا شناسانده می شد چرا که اگر می ماند پس از ۸ سال نخفتن و نگفتن، نه تواضعش اجازه می داد و نه شاید بدخواهان می گذاشتند کسی خدماتش را، آنگونه که امروز، تریبون رسانه ها کند.او رفت تا چون سلیمانی ها اسطوره ی تاریخ شود؛ به راستی حیف بود تصویر چنین بزرگمردی در کنار رجایی، دومین رییس جمهور کشورمان در یک قاب،ماندگار نباشد.
رحیمه احمدپور