من گرچه سالها از موهبت وجود خانه فرهنگ گیلان و برنامه های ارزشمند آن بهره برده بودم اما تا سوم بهمن ۱۳۹۸ رضا فرحمند از بانیان ایجاد این مرکز فرهنگی را آنگونه که باید نمی شناختم.
آن روز به دعوت خانه فرهنگ گیلان برای پوشش خبری آیین نکوداشت رضا فرحمند از پیشگامان و عضو موسس خانه فرهنگ گیلان به پاس ۵۰ سال حضور ارجمند اجتماعی و دستاوردهایش در راهاندازی نهادهای مستقل فرهنگی و هنری گیلان به سالن اجتماعات نظام مهندسی رفتم و در شگفت شدم.
تالار مملو از جمعیت و تنها جای اندکی برای ایستادن بود. هر طرف که چشم می انداختم یکی از نخبگان فرهنگی، علمی، هنری و نیکان و فرهیختگان استان را می دیدم که برای تجلیل از این انسان والا اما فروتن جمع شده بودند.
حافظ موسوی شاعر بزرگ گیلانی ، بهروز بقایی هنرمند سینما و تئاتر ، مسعود پور هادی شاعر ، نویسنده و پژوهشگر ، پرویز فکر آزاد نویسنده و پژوهشگر، دکتر محمد باقریریاضیدان و پژوهشگر ، سیاوش یحیی زاده
نقاش و مدرس هنر و جمع وسیعی از اهالی فرهنگ و هنر ، پزشکان، مهندسان و کنشگران اجتماعی و زیست محیطی و اعضای انجمنهای غیر دولتی در این آیین حضور داشتند.
آنها از اقصی نقاط کشور برای نکوداشت مردی آمده بودند که با ارج و قربی که داشت میدان دار جمع آوری کمک برای خرید خانه تاریخی سمیعی و بدل کردن آن به خانه فرهنگ گیلان شد. خانه ای که در آن چشمه شعر و داستان، اندیشه و دانش ، موسیقی و فرهنگ و هنر این دیار جاری است و سایه سار آنانی است که برای ارتقای فرهنگ این سرزمین می کوشند.
من پیش از این آیین، رضا فرحمند را نمی شناختم. اما در پایان مراسم و مصاحبه با او نه تنها بسیار چیزها درباره او بلکه نکاتی بسیار ارزشمند از او آموختم. این که برای داشتن جهانی انسانیتر، باید مردم را دوست داشت باید امید بخشید ، تلاش کرد ، آرمان داشت و از کینه و انتقام دوری گزید.
روشنفکری حقیقی که میان مردم و برای مردم زیست و هیچگاه آرمان های والایش را فراموش نکرد. نیک مردی که با وجود تحمل حبس و شکنجه ساواک در رژیم پهلوی، حتی کینه شکنجه گرانش را نیز به دل نگرفت و برای آنان بد نخواست.
او که گفت؛ آنچه خوانده و آموخته ام و آنهایی که دوست داشته ام همیشه از انتقام دور بوده اند. یک موقع وارد مرحله ای می شوی که در یک جنگی افتادی و خواه ناخواه باید یک طرف را انتخاب کنی و من طرف عدالتخواهانه تر یعنی مردم زحمتکش را انتخاب کردم.
مردم دوستی شریف و آرمانخواه
حافظ موسوی شاعر بزرگ گیلانی در یادداشتی به مناسبت درگذشت این فرهیخته گیلانی نوشته است: آشنایی و رفاقت من و فرحمند به سالیان دور باز می گردد. در تمام این سالها از او جز صداقت، شرافت، مردم دوستی و پایبندی بی چون و چرا به آرمان عدالت و آزادی ندیدم. رضا از دل مردم برخاسته بود. درد کشیده بود و درد مردم را با تمام وجود حس می کرد و زبان مردم را می فهمید. از این رو مورد احترام و اعتماد بخش وسیعی از مردم رشت بود. او حلقه اتصال دو سه نسل از روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی گیلان بود. تا بود بخش عمده ای از بار جامعه ی فرهنگی گیلان بر دوش او بود.
خانه و دفتر کارش خانه امید ما بود. رضا با آن همه سختی و رنج و مرارت که در زندگی کوتاهش تحمل کرد هیچگاه ازپا در نیامد همواره سرشار از امید بود . چشم به افق های روشن آینده ای داشت که پنجاه سال برای آن مبارزه کرده بود رفتنش نابهنگام و زود بود.
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
دکتر عبدالرضا دزفولی از پزشکان اهل قلم در مورد ویژگی های این شهروند فرهیخته گفت : فرحمند مهربان و مردم دوست بود و با تمام گروههای سنی و حتی موقعیت های مختلف می توانست ازتباط برقرار کند، با یک روستایی،شهری،جوان،پیر و حتی با ملیت های مختلف به راحتی همصحبت می شد.
مسعود پورهادی نویسنده ، شاعر و پژوهشگر گیلانی نیز از فرحمند بعنوان انسانی پیشرو و دارای خلاقیت و نو آوری در هنر یاد کرد.
نظری به زندگی زنده یاد فرحمند
رضا فرحمند متولد ۱۳۳۳ بود هنوز نوجوان بود که به فعالیتهای فرهنگی و هنری روی آورد در شانزده سالگی به خاطر طراحی کاریکاتوری با مضمون ضد دیکتاتوری بازداشت و هفت ماه زندان شد. بعد از آزادی از زندان به فعالیتهای فرهنگی و هنری ادامه داد . نو آوری های او در تئاتر آوانگارد گیلان در دهه ۵۰ را هنوز بسیاری از اهالی فرهنگ گیلان به یاد دارند .
او بار دیگر در سال ۱۳۵۳ به خاطر فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بازداشت و بعد از هفت ماه بازجویی و شکنجه به شش سال زندان محکوم شد هنوز دوره شش ساله زندان او تمام نشده بود که در آبان ۱۳۵۷ در آستانه انقلاب همراه با گروهی از زندانیان سیاسی آزاد شد. پس از آزادی از زندان همچنان بر اساس آرمان عدالت و آزادی همراه با نسل جوان در فعالیتهای فرهنگی اجتماعی و مدنی شهر رشت مشارکت کرد .
او در تاسیس خانه فرهنگ گیلان نقش بسزایی داشت و عضو هیات موسس این نهاد فرهنگی مستقل بود. رضا فرحمند روشنفکری مردمی و آزادیخواه ، عصر روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت بعد از یک دوره بیماری جانکاه در زادگاهش رشت درگذشت.
این شعر سهراب سپهری چه خوب در مورد او صدق می کند:«بزرگ بود ، و از اهالی امروز بود ، و با تمام افق های باز نسبت داشت، و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
صداش، به شکل حزن پریشان واقعیت بود، و پلک هاش، مسیر نبض عناصر را، به ما نشان داد.
و دست هاش ، هوای صاف سخاوت را ، ورق زد ، و مهربانی را ، به سمت ما کوچاند.»