کتاب پوسترهای سینمایی ایران در رشت منتشر شد. خبری که ایرنای گیلان را بر آن داشت تا در میان حجم ناخوش احوالیهای خبری، رگه ای برای تنفس هوای خوش بیابد و پای صحبت فردی بنشیند که در مشابهت با کاراکتر سالواتوره در فیلم مشهور سینما پارادیزو، ثمره ۳۵ سال تلاش از سر شوق خود را در قالب اثری غنی برای سینمای ایران خلق کند.
آغاز نمایش فیلم در گیلان به دهه ۱۲۹۰ خورشیدی یعنی تقریباً همزمان با آغاز فعالیت هالیوود در آمریکا برمیگردد که متعاقب آن اندکی بعد نخستین سینما در رشت تحت نام سینما ایران احداث شد؛ این نوشته ای از استاد کریم کوچک نژاد در کتاب تاریخ سینمای گیلان است؛ اما حضور نامهای شناخته شده گیلانیان چون کامبوزیا پرتو، مجید مجیدی، حمیده خیرآبادی، ملکه رنجبر، کیومرث ملک مطیعی، مهدی هاشمی، بهروز بقایی، مرجانه گلچین، انوش نصر ماسوله ، هومن سیدی، میلاد کی مرام، آزاده صمدی، شهرام حقیقت دوست و بسیارِدیگر در کارنامه سینمای ایران، پیشینه غنی استان را در عرصه سینما به روزتر می کند.
پیشینه عرصه سینما و نمایش گیلان به سان دیگر شاخههای علمی، فرهنگی و هنری چنان پر و پیمان است که تاجری برنج فروش در نزدیک به ۶۰ سال گذشته، به واسطه علاقه به سینما تکهای از فرهنگ معاصر شهر را به دوش میگیرد؛ تجارت برنج را رها می کند و سینما ۲۲ بهمن کنونی را با نام سینما شهر طلایی دایر میکند.
روز ملی سینما در سال ۹۸ بود که زنده یاد صفرعلی بافکر مالک سینما ۲۲ بهمن رشت در ۹۳ سالگی پشت باجه سینما در سبزه میدان صدها ساله رشت در گفت و گو با خبرنگار ایرنا گفته بود: تاجر برنج بوده اما سینمای یاغی توانست ۵۳ سال آزگار پابندش کند؛ سینما را هویت و موجب ارتقاء اندیشه می دانست و می گفت سینما در آن موقع حرمتی داشت و همه مسئولان و مدیران از جمله استاندار، شهردار، قضات دادگستری و دیگر مدیران پای ثابت سینما بودند؛ بطوریکه از همه اقشار جامعه اگر گرهی در کار داشتند به من رجوع می کردند تا زمانی که مدیر مربوطه را در سینما می بینم برایشان گره گشا شوم اما الان هیچکس بافکر را نمی شناسد.
بافکر می گفت: من تابع فیلم های سالم با نوشته سالم بودم و حتی یکبار فیلم مریض و کج و کوله و یا فیلمی که از غیظ و نفرت سرچشمه بگیرد، نمی آوردم.
به قدری فرهنگ سینما حاکم بود که مردم با لذت و شوق می گفتند: دو تومن می دهی نوش جان! فقط بنشین وحدت ، هماهنگی ، زیبایی تصویر و تغزل تماشا کن! و این ها را از حیث مضمون و دیدگاه بصری بیان می کردند.
” کاتی و ستاره ” اثر درخشان دیگری در حافظه سینمایی گیلانیان است که درست پیش از کرونا به کارگردانی رضا مجلسی با بازیگران گیلانی و در اقلیم سرسبز این خطه فیلم برداری شد و پس از برگزیده شدن در جشنواره های متعدد خارجی بر پرده اکران سینماهای تهران و کشور قرار گرفت.
درست می گویند که واژه سینما از واژه ای یونانی به معنای جنبش برگرفته شده چرا که پویایی در عرصه این جادوی مکرر به رغم همه فراز و فرودش مواج است و اکنون در پاسداشت دیگری از روز ملی سینما، سخنان بهنام حسین زاده بروجردی خالق کتاب پوسترهای ۴۰ سال سینمای ایران ،به آینده ای روشن در این عرصه دلگرممان می کند.
آپاراتی که راه دنیای سینما را باز کرد
بهنام حسین زاده بروجردی متولد ۲۱ شهریور ۱۳۵۳عضو کانون برنامه ریزان و دستیاران کارگردان خانه سینما ، فیلمنامه نویس و کارگردان است؛ پدر و پدربزرگش هر دو در رشت مدیران سالن های سینما بودند و این موضوع زمینه ای شد برای ورود وی به عرصه سینما که از هشت سالگی با فرا گرفتن کار با آپارات های سینما ایام فراغت را در کنار تحصیل به عنوان شاگرد آپارتچی در سینماهای رشت مشغول به کار شود.
او میگوید به سبب علاقمندی پدر تاکنون همه فیلمهای ۳۹ دوره جشنوارههای بینالمللی فیلم فجر را به تماشا نشسته و به سبب دسترسی به فضای سینمایی از همان کودکی شروع به جمعآوری پوسترهای سینمایی کرد و زمینه خلق کتاب را اکبر عبدی هنرپیشه سینمای ایران در سال ۶۴، زمانی که برای اکران فیلم ماموریت در سینماهای گیلان به رشت آمده بود در ذهن وی جرقه زد.
بروجردی میافزاید: ۱۱ ساله بودم که اکبر عبدی به رغم اینکه برایشان هتل رزرو شده بود به دلیل اطلاعات سینمایی من ، میهمان خانه مان شد و با دیدن پوستر اجاره نشینها (که خود بازیگرش بود اما تا بدان روز هنوز پوستر را ندیده بود) بر دیوار اتاقم گفت: بهنام ! از این علاقه مندی و دسترسی به فضا و عوامل سینما بهره بگیر و این پوسترها را ۳۰ تا ۴۰ سال دیگر منتشر کن؛ اثر ارزشمندی خواهد شد.
وی ادامه می دهد: پدر من مدیر سینما ۲۲ بهمن و پدربزرگم مدیر سینما میرزاکوچک خان رشت بودند؛ پدرم بعدها از ۲۲ بهمن به میرزا کوچک رفت و فروردین امسال در همین سینما بازنشسته شد.
در حالی که می خندد می گوید: من حدود سه سال مدیر سینما ۲۲ بهمن و رقیب پدر شدم ؛ و از آنجایی که در کودکی شاگرد آپارتچی بودم و بعد موفق شدم فیلمساز شوم در محافل سینمایی به من عنوان سینما پارادیزو را می دهند چون در آن فیلم شاگرد آپاراتچی را می بینیم که کارگردان سینما می شود.
این فعال سینمایی می گوید: پوسترهای سینمای ایران اولین چیزی بود که توجه من را در سینما جلب می کرد؛ در سال های ۵۷ تا ۶۲ با ۲ نوع پوستر مواجه بودیم یک پوستر مربوط به فیلم هایی بود که توسط گرافیست های ایرانی طراحی می شد و دیگر پوسترهای اورجینال فیلم های خارجی که در اوایل انقلاب در سینماها اکران می شد.
حسین زاده بروجردی اضافه می کند: نصب اینها در سالن های انتظار و جلو سینما جذابیتی داشت و در کنار علاقه مندی به فیلم عده ای علاقمند می شدند این پوستر ها را داشته باشند که به یادگار نگه دارند و یا بر دیوار اتاقشان بنشانند؛این موضوع بدلیل دسترسی من به پوستر فراهم بود.
وی ادامه میدهد: کم کم آرشیو کوچکی ایجاد شد و هر ماه که سه یا چهار فیلم جدید اکران می شد متعاقبا پوسترهای تازه که می آمد جایشان با قبلی ها عوض می شد تا جرقه جمع آوری حرفه ای با کلام عبدی در ذهنم شکل گرفت و کم کم کارم از جمع آوری صرف به پژوهشی تغییر کرد. متوجه شدم بخشی از پوسترهای سینمایی ایران فاقد امضا است، یعنی ممکن است پوستر ارزشمندی باشد اما امضا نداشته باشد. این امضا ممکن بود یا حین لیتوگرافی برش خورده باشد یا به علت اختلاف گرافیست و تهیه کننده اسمش قلم خورده باشد و تصمیم گرفتم بخشی از پوسترهای فاقد امضاء را جست و جو کنم. بالاخره موفق شدم نام کارگردان یا گرافیست های فعال بیش از ۳۰۰ پوستر که امضا نداشت را از طریق تهیه کننده فیلم پیدا کنم .
این فیلمنامه نویس ادامه می دهد: انجام کار یادشده چند سالی وقت من را گرفت. فیلمی مثل “رابطه” ساخته پوران درخشنده در کتاب دیگر سینمایی چاپ شده بود و جزو پوسترهای شاخص سینمایی ایران بود، اما نام گرافیست نداشت. با مراجعه به کارگردان متوجه شدم شاگرد مرتضی ممیز این پوستر را طراحی کرده و تک تک این اسم ها را درآوردم.
حسین زاده بروجردی می گوید: یا فیلم میرزا کوچک خان که به دلیل طولانی بودن به ۲ فیلم تبدیل شد، برای فیلم نخستش ۲ پوستر فارسی و لاتین طراحی شده بود که در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر هم شرکت کرده بود اما داخل خود جشنواره فیلم فجر اطلاعاتی مبنی بر اینکه این پوستر توسط چه کسی طراحی شده وجود نداشت. حتی در کتاب مسعود محرابی این پوستر به عنوان «بدون نام» از آن نام برده شده بود در صورتی که محمد الطافی گرافیست گیلانی برای آن فیلم پوستر طراحی کرده بود و بعد از این بسیار دلخور بود که من چنین پوستری در آن سطح طراحی کردم که در جشنواره در بخش تبلیغات محیطی هم پذیرفته شده و هیچکس نمی داند این را من انجام دادم؛ برای اولین بار در کتاب پوسترهای سینمای ایران این پوستر با نام گرافیست منتشر شده است.
وی در بین توضیحاتش مطلب جالب دیگری را رو می کند و می گوید: حتی ۲ پوستر بحث انگیز مربوط به پوستر لاتین فیلم “کلوزآپ” یا نمای نزدیک و همینطور فیلم “زندگی و دیگر هیچ” عباس کیارستمی، در تمام محافل سینمایی و در موزه عباس کیارستمی نام گرافیست عباس کیارستمی ذکر شده است.
حسین زاده ادامه می دهد: بعد از تحقیق متوجه شدم ابراهیم حقیقی یکی از گرافیست های مطرح ایران، گرافیست آن دو پوستر بوده و من بعد دیدن نسخه اصلی پوسترها که نزد ایشان نگهداری می شد بعد از رویت این قضیه برای نخستین بار در این کتاب سینمایی آن را اصلاح کردم.
وی می گوید: این اشتباه بدون اطلاع کیارستمی انجام شد چون قبلا بدین شکل بود که بعنوان کارگردان یک نمای کلی از طرح ارائه می شد مثلا دوست دارم جاده زیگزاگ باشد و کودک در آن مسیر رو به بالا را طی کند؛ آنوقت آیدین آغداشلو همان را کشیده، مرتضی ممیز هم آن را کشیده اما کیارستمی به عنوان طراح معرفی می شد. اما در نهایت اجرا به عهده حقیقی بوده است و بعد از اینکه این موضوع در کتاب من منعکس شد حقیقی به عنوان داور جشنواره فیلم فجر در بخش تبلیغات محیطی پوستر و آنونس برای اولین بار در مصاحبه های خود این موضوع را مطرح کرد.
این فعال سینمایی ادامه می دهد: لیستی داشتم از فیلم هایی که از سال ۱۳۵۷ تولید شده بود و بدست آوردن پوسترهای نداشته بسیار کار دشواری بود که ناچار با همکاری مجموعه داران، ادارات مرتبط و صرف هزینه های کلان لیست را تکمیل کردم. از آنجا که بچه سینما بودم، دیده بودم فیلمی مثل تاراج، اجاره نشین ها و شیر سنگی چند پوستر دارد؛ سه جور پوستر داشتیم ۱۰۰ در ۷۰ سانتیمتر، ۵۰ در ۷۰ و فوتوبوس و لوبی که از پوسترهای ایتالیایی الگو گرفته می شد؛ مجموع این پوسترها حتی به پنج یا ۶ می رسید و من تلاش می کردم حتی پوستر های لاتین طراحی شده برای جشنواره های خارجی را هم پیدا کنم و در این مجموعه منتشر کنم.
وی ادامه می دهد: تفاوت این مجموعه با سایر مجموعه های دیگر این است که اگر فیلمی مثل شیر سنگی، پنج پوستر هم داشت من سعی کردم در این کتاب هر پنج پوستر منتشر شود؛ در این کتاب براساس بار ارزشی آثار را منتشر نکردم، بلکه براساس بدنه سینما همه تولیدات و آثار سینمایی ایران را در آن گنجاندم تا بتوان راجع به گرافیک این پوسترها حرفهای و مستند صحبت کرد؛ بسیاری از پوسترها نابود شده است خیلی از ارگان های مربوطه بسیاری از پوسترهای مربوط به فیلم ها را در آرشیو ندارند و بسیاری از پوسترهایی که در این کتاب وجود دارد هیچ مجموعه داری آن را ندارد و طبق رایزنی با موزه سینما بناست خیلی از کسری های آنها را به موزه سینما اهدا کنم.
پدید آورنده کتاب پوسترهای سینمای ایران می گوید: در این کتاب ۲۰۰ پوستر فیلم خارجی که برای سینما دوستان هزاران خاطره آفریده است نیز منتشر شده است؛ ازین پس معتقد نیستم این کتاب متعلق به من است؛ این کتاب را هدیه کردم به سینمای ایران و ازین پس این کتاب متعلق به سینمای ایران است .
وی ضمن قدردانی از حوزه هنری گیلان و نشر ایلیا گفت: قیمت درج شده روی کتاب با توجه به قطع،کیفیت ،کاغذ و دیگر موارد ارزشمند بسیار ناچیز است و این بدلیل پیگیری بسیار از سوی ناشر و این نهاد میسر شده است که در طرح های حمایتی نیز بسیار ارزان تر می توان در دسترس باشد.
حسین زاده بروجردی در بخش دیگری از سخنانش بیان می کند:من از کودکی در سینما بزرگ شدم ؛سیر تحول سینمای ایران را از اولین دوره رصد کردم تا الان که فعال سینما هستم باید به این گونه کارها ارج گذاشته شود ؛ این کتاب ثمره ۳۵ سال عمر من است و بجز این دوکتاب ارزشمند دیگر برای سینمای ایران در دست تولید دارم.
وی ادامه می دهد: کتاب “صد عکس صد فیلم” سینمای دفاع مقدس اثر دیگری است که در نوع خود قابل تامل است. این کتاب در پنج بخش عکس های صحنه، پشت صحنه، پوستر پلاکارد و گفتار متن و اطلاعات آنونس فیلم های دفاع مقدس است که ۱۰۰ فیلم سینمای دفاع مقدس و صد فریم عکس را انتخاب کردم؛ در این بخش هم به مشکل برخوردم فیلمی در سینمای ایران تولید شده که حتی کارگردان و عوامل فیلم با رجوع به تیتراژ فیلم سوابق سینمایی در کاتالوگ های جشنواره، مجله جشنواره و در هیچ سند رسمی نام عکاس در هیچ کجا قید نشده است. مثل فیلم گذرگاه که از کارگردان و عوامل پرسیدم اسم عکاس کیست؟ هیچکس نمی دانست چقدر گشتم تا به اسم جواد زیدآبادی رسیدم ، در این کتاب ۱۵۰ تا ۲۰۰ پوستر دفاع مقدس کاملا در این کتاب منتشر شده است ؛در حدود ۵۰ عکس از پشت صحنه فیلم های سینمای دفاع مقدس و پلاکاردهایی که در گذشته برای سینماها نقاشی می کردند و همینطور اطلاعاتی راجع به گفتار متن آنونس (تبلیغات پیش از فیلم )درج شده است.
این فعال سینمایی می گوید: کتاب دیگر صد عکس صد فیلم سینمای کودک و نوجوان است که در هشت بخش در دست چاپ است و قرار است با حمایت حوزه هنری گیلان در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان رونمایی شود ؛ در این کتاب هفت ترانه یادگاری های سینمای کودک و نوجوان و اکران فیلم های خارجی به پنج بخش قبل اضافه شده است.
حسین زاده می گوید: در این ژانر نیز جای تعجب داشت که فیلمی مثل خانه دوست کجاست ؟که قبل از فیلم جدایی نادر از سیمین پر آوازه ترین فیلم سینمای ایران در جهان بوده نام عکاس مشخص نبود؛ من می بایست سند می داشتم؛ متوجه شدم کیومرث پوراحمد دستیار فیلم “خانه دوست کجاست ” بوده است؛ لذا به ایشان و برادران احمدپور بازیگران خانه دوست کجاست مراجعه کردم و متوجه شدم غلامرضا نامی که حتی عکاس فیلم بی بی چلچله کیومرث پوراحمد هم بوده عکاس فیلم کیارستمی بوده و برای اولین بار در این کتاب نامی را بعنوان عکاس فیلم خانه دوست کجاست ذکر شده است.
وی با همه اتفاقات ناخوشی که برای سینمای ایران بویژه در محدودیت های کرونایی رقم خورده به آینده سینما خوشبین است و می گوید: سینمای فعال در استان نیاز به آیتم هایی دارد که علاوه بر ارگان های فرهنگی همکاری رسانه و شهرداری ها را می طللبد.
حسین زاده بروجردی می گوید: پیش بینی من این است که از نوروز ۱۴۰۱ شاهد رونق سینماها خواهیم بود؛ فیلم های انباشته شده ای که بخشی از آنها بنیه اکران را دارند راهی اکران سینما می شوند ؛فیلم های خوبی آماده اکران است که فکر می کنم از آذرماه به بعد بار دیگر شاهد رونق سینماها خواهیم بود.
او معتقد است: سینمای فاخر ایران بی توجه به ناکامی ها و بی ارجی ها راه خود را طی می کند ؛ همانطور که تا کنون بارها و بارها این اتفاق رخ داده و چهره های شاخصی چون علی حاتمی، عباس کیارستمی ، بهرام بیضایی ، ناصر تقوایی ، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی ، اصغر فرهادی و بسیار دیگر در بعد جهانی افتخار آفرین شده اند.
چقدر این نظر حسین زاده بروجردی خوشایند است؛چرا که می گویند غایت یک هنرمند متعهد خلق اثری فاخر است؛ کدام هنرمند متعهد یا روشنفکر مسئول ، در طول زندگیش اجر مرارت خود را تمام و کمال گرفته است مگر با انعکاس موثر و جاودانگی اثرش در گذشت زمان …
آیا زنده یاد علی حاتمی که بواسطه فیلم های فاخر ودیالوگ های درخشان ،سعدی سینمای ایران می خواندندش و یا بسیار ارجمندان دیگر ، هیچ گاه در زمان حیاتشان به غایت پاس داشته شدند ؟ و باز هم دلخوشیم به دیالوگی از خودش؛ علی حاتمی در فیلم گران شان مادر که می گفت : شب را می باید بی چراغ روشن کرد.