به گزارش ایرناپلاس، محمدمهدی اسماعیلی از اهالی فرهنگ، هنر و رسانه درخواست کرد نظرهای راهبردی و ایدههای کاربردی خود را در موضوعهای متنوعی مطرح کنند؛ از «نقد وضع موجود»، «بیان مبانی تحول در ساختار فرهنگی»، «اصول موازین و محدودههای تحول» تا «الزامات و اولویتهای تحول و بازسازی انقلابی در ساختارها»، «خروج از وضعیت رهاشدگی و انفعال در حوزه فرهنگ»، «ظرفیتهای جدید فرهنگی، رسانهای» و….
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ساختار اداری نظام، اگرچه در حوزههای فرهنگی، هنری، رسانهای در محدوده اختیارات خود، قدرت عمل دارد و تنها متولی این حیطه نیست اما به عنوان یکی از مهمترین نهادهای حاکمیتی سیاستگزار قادر است تحولات مثبت و سازندهای را در بخش فرهنگ و اندیشه، پایه گذارد یا به تصحیح روندهای اصلی بپردازد.
در این میان اگر صداوسیما را مستثنی بدانیم، در سایر حوزههای مرتبط با رسانه و روزنامهنگاری، وزارت ارشاد متولی اصلی رسانه ای کشور است و میتواند منشا تحولاتی باشد که حتی دیگر نهادهای فرهنگی را متاثر سازد.
رسانه به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین محورهای بالندگی فکری، فرهنگی و سیاسی-اجتماعی جامعه، نقش ارزندهای در خطمشیهای کلی و جهتگیریهای کلان کشور دارد.
این ابزار با گسترش حیرتآور فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی به تنهایی قادر است بسیاری از تهدیدها و فشارهای روانی و جنگهای نرم دشمن را خنثی کرده و حتی در جبهه آفندی، به صدور ارزشها و نگرشهای ایران اسلامی به جای جای جهان بپردازد.
واقعیت اینکه رسانه و اهالی آن، دچار مشکلات و معضلات عدیده شغلی، معیشتی، قانونی و حتی پرسنلی و اداری هستند که بحث درباره همه آنها در این مجال میسر نیست؛ اما در یک نگاه کلان و از منظر منافع ملی و ارزشی، شاید بتوان یکی از مشکلات و عوامل اصلی وضعیت بیرمق کنونی رسانههای داخلی را در یک عبارت خلاصه کرد: «از دست دادن مرجعیت رسانهای و تمرکز بر حالت دفاعی و واکنشی».
به باور نگارنده، چنانچه این دو محور اساسی مورد توجه و اصلاح قرار گیرد، باقی مشکلات ریز و درشت جامعه بزرگ رسانهای و انبوه مخاطبان آن به تدریج رفع خواهد شد.
وقتی صحبت از مرجعیت رسانهای میکنیم، منظور همان محل رجوع و منبع کسب خبر و اطلاعات مختلف آحاد مردم از رسانههاست؛ در موارد بسیاری مشاهده شده است که درباره یک موضوع مهم (و یا حتی غیرمهم)، متاسفانه بخشهایی از مردم به جای نگاه به رسانههای رسمی کشور، حقیقت ماجرا را از منابعی جستوجو میکنند که الزاما تعهدی به منافع ملی ایران و ایرانیان ندارند و چه بسا در جبههای کاملا متضاد و متقابل قرار دارند.
در سالهای اخیر موضوعهایی بودهاند که بسیاری از کارشناسان را به این نتیجه رسانده که متاسفانه مرجعیت رسانهای کشور از داخل مرزها به خارج منتقل شده است و در این رهگذر تهدیدهای نرم و سخت زیادی را متوجه کشور کرده است.
یکی از این موراد که اتفاقا اصلا غیرسیاسی بود را میتوان در ماجرای آتشسوزی ساختمان پلاسکو در دیماه ۹۵ مشاهده و بررسی کرد که همه تمرکز رسانههای معاند بر ارائه تفسیری دشمنانه و غیرواقعی از علت آتشسوزی بود و در مقابل، رسانههای جبهه داخلی، بهشکلی منفعلانه، تنها کاری که میکردند، تکذیب اخبار غیرواقعی و در واقع خبرسازیها بود و بس!
کارشناسان ارتباطات، یکی از دلایل این امر را گسترش دسترسی به منابع خبری مجازی و غیرمجازی میدانند، زمانه کنونی با دو دهه گذشته متفاوت است و هیچ مخاطب کنجکاوی منتظر دست به کار شدن رسانههای داخلی برای تبیین یک موضوع نمیماند و به سرعت عطش کنجکاوی خود را با محتواهای دیگر رفع میکند؛ محتواهایی که الزما درست، حقیقی و مبتنی بر اصل بیطرفی خبری نیستند.
در کنار سیر طبیعی تحول در شکل، محتوا و روشهای دسترسی به اخبار و اطلاعات، اما به باور بسیاری از متخصصان رسانه، وضعیت اندوهبار مرجعیت رسانهای کشور، عوامل دیگری هم دارد که شاید مهمترین وجه آن به متولیان و مدیران ارشد فرهنگی و رسانههای کشور مرتبط است.
ضعفهای ریز و درشتی که در روشهای اطلاعرسانی و گامهای حرفهای رسانههای داخلی وجود دارد، دست در دست یک راهبرد ناموفق داده که نتیجه آن اوضاع کنونی است.
راهبرد کنونی نظام رسانهای کشور (اگر بتوان در قالب یک راهبرد کلان دستهبندی کرد) دچار ضعفهای «ساختاری»، «شکلی»، «محتوایی»، «اداری»، «پرسنلی»، «سیاستگزاری» و «مدیریتی» است که نتیجه آن از دست دادن روزافزون مخاطبان قبلی و اتکای بخشهایی از مردم به بوقهای لندنی شده است.
این معضل بزرگ، پیش از هر اقدامی برای رفع یا کاهش، نیارمند «اجماع ملی واقعی و عملی» در سطوح مختلف حاکمیتی و مدیریتی برای «پذیرش» آن است؛ به نظر میرسد در گام نخست، وزیر تازه نفس فرهنگ و ارشاد اسلامی لازم است، با رایزنیهای مختلف کارشناسی، سیاسی و چندوجهی، همه مدیران و تصمیمگیران ارشد را به این اجماع برساند که ادامه از دست دادن مرجعیت رسانههای داخل، پیامدهای گوناگون فرهنگی، اجتماعی و امنیتی به دنبال خواهد داشت.
با توجه به وجود نهادهای مختلف فرهنگی و رسانهای در کشور، تا پیش از ایجاد یک تفاهم موضوعی در این باره، صحبت از راهکارها و روشها، بیهوده است.
صداوسیما، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونتهای فرهنگی و هنری نهادهای مختلف عمومی و غیردولتی و همه ارکان فرهنگی و هنری سازمانها و نهادهای فراگیر کشور لازم است درباره این وضعیت خطیر به تفاهم ملی برسند.
در گام دوم میتوان دست به تدوین یک الگوی جدید خبری و اطلاعرسانی زد و قاطبه رسانههای کشور را درباره اجرای تدریجی و دقیق آن اقناعسازی کرد.
در این زمینه لازم است از نظرهای همه کارشناسان، مجربان و متخصصان حوزه خبر و رسانه، استادان حوزه و دانشگاه و حتی کمک فکری نخبگان مستقل خارجی که دل در گروی استقلال کشورها دارند و مخالف نظام سلطه جهانی هستند، استفاده کرد.
در بخش دوم این سلسله یادداشتها، راهکارها و روشهای عملی در این موضوع ارائه خواهد شد.
به هرحال گامهای نخستین بازگرداندن مرجعیت رسانهای میلیونها ایرانی به داخل را اگر از همین امروز برداریم، در خوشبینانهترین حالت ممکن، میتوان در میان مدت بخشهایی از آن را عملیاتی کرد و به نتایج سرنوشتساز آن دل سپرد؛ اگر از همین امروز شروع نکنیم، ممکن است خیلی زود، دیر شود.