داستان کارکردهای اشتباهی قصه پردردی است که رنج های بسیار می آفریند و می آزارد اهل فهمیدن را و گویا قرار نیست سایه اش از سر مردم رخت بربندد!
چند روز پیش به انگیزه گرامیداشت یاد چهره ای از فدائیان این ملت و قهرمان جنگل های شمال که میرزای گیلان می نامندش اتوبوس اتوبوس نام ها و چهره هایی را از این استان و سایر مناطق جمع کردند و به برج گرانقدر میلاد پایتخت بردند تا از آن بالا به انچه به میرزا و قیام او در جنگل های گیلان گذشت بنگرند و همه انتظارها بر آن بود که در این گام بلند و ارزشمند طرحی نو در انداخته شود و صفحه ای جدید از آن رویداد که به دست و توان پژوهشگران از گذشته تا امروز به بار نشسته است، گشوده شود تا شاید الگویی باشد برای فهم زیستنی دوباره از دل سختی های روزگاران و درسی بماند برای آیندگانی که بدانند گذشتگان برای سپردن این سرزمین به انان چه کردند و انان تیز به چه راهی و مسوولیتی گام می بایست بردارند.
از انچه گفته و شنیده شد ، آنچه رخ داد جز نمایشی از حرف های تکراری و خواندن نوشته هایی از روی دست دیگران و رونمایی از مدیرانی که با خرج کمتری هر روز چهره اشان قابل رویت است نبود!
این رخداد که می توانست با خلاصه گزارشی از زبان دبیر کنگره در ارائه انچه گذشت و در پی آن خواهد آمد ،مابقی زمان به اهل آن سپرده تا از این فرصت به واگویه های ان تاریخ و پردازش زوایای پنهان آن پرداخته شود و اگر هم هزینه ای می شود هلال گردد نه رپرتاژی برای خدمات نکرده و سخنانی از دست دیگران نوشته که مایه هیچ مباهاتی نیست،
با ابراز تاسف اهل تفکر جز این نبود که گویا وقتی گرفته شد و دو پرس نهار و شام هم ضمیمه اش بود!
میرزا اگرچه در قله ایستاده است و این دیگرانند که با اویخته شدن به آن به قصد قد کشیدن هزینه می کنند اما باز جای تقدیر است از انچه در بزرگذاشت او هر چه انجام می گیرد و گلایه ها هم پیش از این ها بر نبود اینگونه رفتارها برای پر رنگی اهداف این گیله مرد بود که به تقصیر نبود برنامه ای جامع به تفسیر شخصی و سیاسی و حزبی هر کس و ناکسی او را به تاراج بردندو هدف و عملش را تفسیر به رای خویش کردند.
انچه اکنون مورد نقد است مسیر کج روی ها و پرهیز از نردبان کردن میرزا با پول نداشته ملت برای دیده شدن و تبلیغ آدم های بی ارتباط با این قیام است که در همین ابتدا می بایست برای فهمیدن بهتر میرزا از اهل نظرش جویا شد وگرنه نفس این عمل بسیار تحسین برانگیز است!
اما آنچه که بیشتر می تواند مانع از اینگونه کنگره های کف آبی مانند انچه در سال پایانی دولت محمود نیز به همین سبک اتفاق افتاد و پس از گرفتن نمادین تفنگ میرزا در نمایشی به فراموشی سپرده شد تا به امروز که یک دهه ای از آن می گذرد شکل دهی بنیادی ماندگار به نام میرزا و سپردن آن به اهلش که کم هم نیستند و به قول بزرگی از همین استان که در نقد اینگونه برنامه های نمایشی گفته بود آقا بس کنید ما خودمان کنگره چی هستیم!