این روزها هوای طبیعت و محیط زیستمان مثل خیلی از چیزهای زندگی دور بر چندان خوش نیست بویژه وقتی سر می گردانیم و به تالاب های ایران از انزلی گرفته نا دریاچه هایی چون ارومیه و بعد هم سیلاب ها و غرق شدن آدم ها را می نگریم فقط یک چیز به ذهن می رسد آن هم غفلت تاریخی دولتمردان و در کنار آن مردم ی کم توجه به اینده و کیفیت زندگی خویش که دامنگیر امروز شده است.
حالا با همه این اتفاق های ناگوار انچه به گوش می رسد افتادن توپ زیر پای گذشتگان در غفلت بر نامه ریزی متولیان فعلی است که در شعارهای پر رنگ و لعاب مانند انچه دیروزیان کرده اند همه را به وعده ها دلخوش تا شاید این توپ در این دور تسلسل به زیر پای فرداییان برسد!
با اندکی واکاوی نسبت به آنچه موجب نابودی سرزمین ایران بویژه محیط زیست ناب آن در این چند دهه با شتاب شده است نادیده گرفتن ضوابط و بهره کشی های سودجویانه و گاه بی توجهی به نگاه کارشناسانه و به باور نگرفتن اینده کشور و مردم در شدت موج تخریب ها و شیب تند آن بوده است که با مدیریت های نابخردانه و شعاری کار به نقطه باریک رسیده است.
آنچه اکنون در دوگانه رندگی و مرگ محیط زیست یا بهتر باید به آن مرگ حیاتمان اشاره کرد غفلت های از دیروز تا امروز به واسطه عدم اولویت ها در نگاه به توسعه پایدار و قربانی شدن همه زندگی و حیات کشور به پای روزمرگی ها است که بی هیچ امایشی به سراغ تیشه بر طبیعت و زیست سالم زده اند.
آیا براستی زمان به خود آمدن با دیدن این حجم از فاجعه های زیست محیطی و مرثیه برای آینده کشور نرسیده و به دنبال کدامیک از غلبه بر غفلت ها تا یا احیای آن نشسته ایم!