اندرحکایت ماشین های شاسی بلند،
اگرزباغ رعیت ملک خوددسیبی،
برآورندغلامان اودرخت زبیخ،به پنج بیضه که سلطان ستم روادارد،زنندلشکریانش هزارمرغ به سیخ،الغرض اندرحکایت دریافت بدون نوبت ماشینهای شاسی بلند توسط نمایندگان خانه ملت(مجلس شورای اسلامی)که به برخی عطاشده است و ظریفی ازهمان طایفه اظهار وجودکرده که این چه بساطی است و گدابازی چرا در میاورید مگر قیمت یک شاسی بلند چند است که نماینده ملت خرج داردوسفره داراست و چنین و چنان و در ادامه فرمودندکه به اینجانب نیزتعارف کردند امامن ازاین سفره گسترده طعامی تناول نکردم هرچند تعارف آمد نیامد دارد،
لبته به نظراین کمترین بی مقدارقلم شکسته دورازانظارمشکل جای دیگری است وآن مربوط میشودبه حدودچهل سال گذشته که درتلویزیون سریالی باعنوان سلطان وشبان پخش شد وماجرای اصلی ازاینقراربودکه سلطان درعالم خواب کشته شدن خودرابدست مردمی که برعلیه اوقیام کرده بودندبه عینه می بیند،ودرادامه ماجراخوابگزاراعظم چاره کاررادراین میبیندکه فردی راکه ازنظرظاهری به سلطان شباهت داردودرایام قمردرعقرب به جای سلطان برتخت نشانده تاتیرغیب بجای سلطان آن فردنگون بخت رانشانه گیرد از قضا در جستجو شبانی را بنام شیروکه ازنظرظاهری به سلطان شباهت داشت برتخت نشانده وسلطان را به روستای شبان میبرند دراین مدت سلطان بدلیل شکم بارگی به وسایل وخوراکیهای مردم دستبردمیزدومرغ وخورسهای روستاراپس گرفتن به سیخ کشیده حالاهی نخورکی بخورنوش جان می کرد، پس از مدتی مردم متوجه شدند ماکیانشان دزدیده میشود ودرفرصتی مناسب آن شبان قلابی راکه همان سلطان شکم پرست بوددستگیرکرده وازاوبازخواست کردند که چنین وچنان سرتان رابدردنیاورم درجواب سلطان افاضه فرمودندکه مگرچه شده خوردیم که خوردیم ماسلطانیم وملک ورعیت درخدمت ماهمه چیزاین مملکت ازآن من است خوردیم که خوردیم مال خودمان راخوردیم به کسی چه مربوط،امضاقلم شکسته والسلام مخلص کلام
