میرزا کوچک، مصدق و مسألۀ مذاکره در ایران امروز
میرزا کوچک، مصدق و مسألۀ مذاکره در ایران امروز
معین نیوز_مهدی بازرگانی/مهم تر از مذاکره این است که راه ما باید از داخل آغاز شود. مادام که در داخل کشور سیاست گذاری عادلانه واحترام به سرمایه های اجتماعیِ وطنی و تفکر تولیدی نداشته باشیم، آینده‌ای انتظارمان را نمی‌کشد.

 دیدی دلا که یار نیامد؛ گرد آمد و سوار نیامد…- مهدی اخوان ثالث

  تاریخ صد ساله گذشته ما دو لحظه حساس دارد: یکی در آغاز آن است که جنبش جنگل در اعتراض به مشروطه ناکام سر بر می‌آورد؛ لحظه‌ای که میرزا کوچک در حال پیروزی است. دیگر آن زمان که مصدق در حال تبدیل شدن به یک نماد قدرت ضد استعماری در منطقه است؛ قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هر دو چهره اما با ارادۀ خارجی سرکوب می‌شوند.
   نخست: سرنوشت میرزا به عنوان آلترناتیو رهبری آینده ایران که پایانی غم‌انگیز دارد. نامه‌نگاری‌های میرزا کوچک به لنین و تروتسکی دربارۀ تندروی‌های بلشویک‌های ایرانی و همچنین مذاکرات نمایندگان او – مظفرزاده و گائوک – در مسکو به ثمر نمی‌نشیند و با افول جنبش جنگل و سپس سرکوب آن، رضاخان با اراده انگلیس روی کار می‌آید (کودتای سوم حوت/ اسفند ۱۲۹۹‌).
  در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز این داستان به شکلی دیگر با کودتای آمریکایی- انگلیسی علیه دولت ملی دکتر مصدق رقم می‌خورد. اما چرا ماجرا این‌گونه تمام می‌شود و مطالبات مترقی مردم سرنوشتی چنین تلخ و غم‌ناک پیدا می‌کند؟ آن هم در حالی که این دو- میرزا کوچک و مصدق – به روایت بسیاری از ناظران داخلی و خارجی هر دو در آستانه یک پیروزی بزرگ بودند.
  میرزا کوچک، فتح تهران را ممکن و نزدیک می‌دید و مترصد اولین فرصت بود تا پس از آن، آینده ایران را به رأی مجلسی از نمایندگان ملت بگذارد. اما شوربختانه این کودتای سرخ است که از سوی بدنه بلشویک نهضت جنگل تحمیل می‌شود و او را- در واقع اندیشۀ میانه‌روانۀ او را- به اعماق جنگل می‌فرستد و منزوی می‌کند. چرا که او آن اندازه که باید سرخ نبود تا منافع شوروی را در ایران تأمین کند.
  میرزا کوچک و مصدق  
    بنابراین نه به نامه‌هایش پاسخی داده می‌شود و نه مذاکرات نمایندگان او- مظفرزاده و گائوک- در مسکو، منتج به نتیجه می‌گردد.
    ابراهیم فخرایی می‌گوید انگلیسی‌ها نیز در صورتی که زیر بلیت آنها می‌بودیم چنین جایزه‌ای برای ما داشتند. در مذاکرات جنگلی‌ها با کلنل استوکس از قول استوکس مطرح شده در صورتی که [جنگلی‌ها] به دوستی انگلستان اعتماد کنند، دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حاضر است با کمال میل حکومت جنگل را در ایران به رسمیت بشناسد. پاسخ میرزا این بوده که: “برای من و همکارانم تشکیل یک حکومت مقدر زیر نفوذ شما مقرون به افتخار نخواهد بود.“-فخرایی، سردار جنگل: ۱۱۸
   در واقع ملی‌گرایی میرزا مانع پذیرش چنین پیشنهادی می‌شد. این ملی‌گرایی در روزنامۀ جنگل نیز که ارگان جنگلی‌ها بوده انعکاس یافته است: “جنگلی‌ها می‌گویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلا بر این مملکت به کلی قطع شود. جنگلی‌ها می‌گویند ایرانیان باید در خانۀ خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان به راحتی مشغول اصلاحات باشند.”–  شماره ۱۳ نشریه جنگل و این همان شعار آشنایِ “ایران برای ایرانیان” است.
   درباره مصدق نیز که با جنبش ملی کردن نفت، شخصیتی فراملی یافته بود و می‌رفت به الگویی برای سایر کشورهای نفتی منطقه تبدیل شود؛ قضیه از همین قرار است. اقتصاد بدون نفت و ایده دموکراسی‌خواهی، برگ‌های برنده او و تضمین‌کننده استقلال و امیدبخشِ تحول مثبت داخلی بودند. اما باز نه تنها پیروزی بزرگ محقق نشد، بلکه شکست فاجعه بار رخ داد؛ از مشروطیت به استبداد وابسته پهلوی و سپس سرکوب نیروهای ملی گرا در  کودتای ۲۸ مرداد .
   این بار نیز کودتایی در آستانه پیروزی بزرگ به وقوع پیوست. اگر عظمت و صداقت و تحول خواهی این دو – میرزا کوچک و دکتر مصدق – و جبر بی‌رحم زمانه را به کناری نهیم- مسئله ای که در عاملیت آن شکی نیست- علت این شکست‌ها را می توان در درک نادرستی  دانست که این دو از  سرشت قدرت‌های بین‌المللیِ زمانه خود  داشتند.
  میرزا با وجود همه انتقاداتی که به بلشویک‌ها داشت، که می توانید جلوه‌هایی از آن را در نامه اش به لنین ببینید و مصدق با وجود ستیز بی‌امانی که با بریتانیا داشت؛ هر دو چشم در راهِ خارجی‌یی بودند تا به یاری او گرهی از کار فروبسته ما بگشایند.
  میرزا در بند پایانی نامه اش به لنین می نویسد: “… منتظریم تا نمایندگان شما آمده حقیقت را آشکار سازند”.  مصدق نیز در سیاست موازنه منفی و اقتصاد بدون نفت، سودای این را داشت که فشار تحریم‌های انگلیس را با “مساعدتِ آمریکا” کم کند.
  مصدق از آمریکا در چند نوبت تقاضای وام کرد اما با وجود وضعیت وخیم اقتصادی ایران و مالیات‌ها و مذاکرات فی مابین ایران و آمریکا، نه تنها کمکی صورت نگرفت؛ بلکه خود آمریکا به همراهی انگلیس، کودتای ۲۸ مرداد را عملی ساخت.
    مصدق با آن شایستگی‌ها و سلامت و تدبیرش در اقتصاد و سیاست داخلی و غیره، نتوانست با مذاکره راه به جایی ببرد. او نیز مثل میرزا کوچک اگرچه منتقد سرسخت و مبارزِ نستوه ضد استعمار بود اما برای حل مشکلات کشور منتظر اتفاقی در خارج از کشور بود.

یکی به کمک شوروی نیم نگاهی داشت و دیگری به کمک آمریکا؛ اگرچه هر دو از سر ناچاری. امیدی که سرابی بیش نبود و امیدواران را نومید ساخت.
   این دو کودتا یکی در آغاز قرن و دیگر در میانه آن، ما را متوجه آن ساخت که برای آرمان‌های والای وطنی خود، به هیچ روی نمی‌توان دلبسته کمکی از بیرون بود. اساسا آنکه تغییر مثبت داخلی را با اراده خارجی و مذاکره و امتیازدهی گره می‌زند؛ فاقد هر گونه ذهنیت و حافظه تاریخی است.
   متاسفانه امروز نیز این داستان به قوت خود باقی است. امید به ترامپ همان اندازه کودکانه است که امید به جو بایدن و دیگران.
  کیست که نداند تحریم های فلج کننده در دوره دموکرت ها عملی شد و بین دموکرات و جمهوری خواه در قضیه ایران هیچ فرق راهبردی‌یی نیست. برای ترامپ نیز موضوع مذاکره با ایران، کارتی است که با آن از اعراب امتیاز بیشتر بگیرد و به قول خودش پول بیشتری جمع کند.
  این تنها یک ذهنیت استعمارزده است که نمی تواند تاریخی به این روشنی را ببیند و از آن درس بگیرد. تجربه گذشته پیش روی ماست.
   کسی با مذاکره مشکلی ندارد، اما آمریکا مدت‌هاست از پل مذاکره عبور کرده و به جنگ اقتصادی و تحریم و ترور رسیده است.
   در نگاهی کلان تر مشکل کشور ما مذاکره نیست. مسأله، “مذاکره ناهم‌تراز” است که از طرف ما معنایی غیر از “امتیازدهی” ندارد. این ماجرا به شکل خیلی تراژیکی با تغییر نام خلیج فارس آغاز می‌شود؛ حال دیگر پایانش چه باشد، خودتان می توانید حدس بزنید.
  باز تکرار می‌کنم تاریخ با صراحت به ما می‌گوید به خارج نمی‌توان امید بست. این راه را پیش از این گذشتگان‌مان آزمودند و آزموده را آزمودن خطاست. راه ما باید از داخل آغاز شود. ناگفته پیداست تا زمانی که در داخل کشور سیاست‌گذاری عادلانه و احترام به سرمایه‌های اجتماعیِ وطنی و تفکر تولیدی نداشته باشیم، آینده‌ای انتظارمان را نمی‌کشد.
* روزنامه نگار و سردبیر مجله دیلمان
——————————————————
   توضیح عصر ایران: با توجه به حمایت ما از مذاکرات جاری ایران و آمریکا شاید برخی خوانندگان از انتشار مطلب بالا تعجب کنند اما جدای ضرورت انعکاس نظرات مختلف چند دلیل دارد:

    اول این که نکاتی تاریخی بیان شده که به خصوص دربارۀ میرزا کوچک خان بسیار مفید است و پاسخی می‌تواند بود به انگ تجزیه طلبی او.
   دوم این که نویسنده در کار پژوهش تاریخی است و مجله پر و پیمان “دیلمان” را در استان گیلان منتشر می‌کرد در حد و اندازه نشریات وزین سراسری و امیدواریم انتشار آن از سر گرفته شود.

   دلیل سوم این که بر خلاف اقتدارگرایان تنها در مذمت مذاکره نوشته‌اند نمونه های تاریخی را یادآور شده‌اند.

   دلیل چهارم این که هم میرزا و هم مصدق از شخصیت‌های برجسته تاریخ معاصرند که بارها عصر ایران به آنان پرداخته و مطالب مرتبط ذیل همین نوشته در زمره اخبار مرتبط آمده است.

    و اما، ما چرا از مذاکره دفاع می‌کنیم؟ چون هر چه به سوی عادی شدن اوضاع برویم دست کاسبان تحریم کوتاه‌تر می‌شود و جامعه از مسابقه بر سر کسب حداقل‌ها یا رانت خواری‌ها رهایی پیدا می‌کند. صریح تر این که اگر بتوانیم اورانیوم را ۸۰ درصد غنی کنیم ولی ۸۰ درصد مردم درگیر تأمین معاش روزانه باشند و سرمایه اجتماعی از کف برود توازن بر هم می‌خورد.
  • نویسنده : مهدی بازرگانی