گیلان خطه ای که طبیعت بکرش آنچنان با نوشیدنیها وخوراکیهای اصیلش دست در دست هم داده اند که جزو لاینفک مردم این دیار شده است. در این میان اما لاهیجان شهری است که نه تنها به واسطه ی جاذبه های خواستنی اش، بلکه به یمن طلای سبزش که پایتخت چای ایران لقب گرفته است در تمام طول سال میزبان مسافران دورو نزدیک بوده است. شهری که کوله های مسافرانش همواره عطر آگین به بسته های خوشبوی چایی است که به عنوان سوغات اصیل این شهر می رود تا به دست عزیز راه دوری برسد که سماورش این عطر دل انگیز را به انتظار نشسته است.
چای، همان معجزه ی بیداری شبهای امتحانات آخرترمکه با دو سه لیوان سرکشیدنش میشد تمام صفحه ها را بی بیم خواب تا انتها گز کرد و فردا روسفید برگشت.
این نوستالوژی بر جای مانده از خواستگاری ها که شیرین ترین تلخی دستان نوعروسان گیلانی و ایرانی بوده است و سنتی دیرینه در آداب عروسیهای این مرز و بوم که به قول شاملو:
« و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی است»
طلای سبز گیلان، همان حلقه ی کهن وصل مردانی که در قهوه خانه ها دور هم گرد می آیند و گاه پاسبان حکایتهای رو به فراموشی گیلانجانمانند و راوی آن به نسلی که آن روزها را ندیده و نزیسته اند؛ بلکه در زنده نگاه داشتن آن گنجینه ها سهمی داشته باشند.
و من چقدر خرسندم که دخترکم صبحها با سر کشیدن این نوشیدنی نشاط آور، سرزنده تر از روز قبل قدم در راه آموختن می گذارد و عصرها به امید رفع خستگی سراغ استکانش می رود تا از طعم زرین چایش بنوشد. او از کودکی باید بیاموزد تلخیهای زندگی را هم می شود شیرین سرکشید اگر نبات عشق چاشنی اش باشد.
شاید روزی که کاشف السلطنه ره آوردش را در وطن دم کرد نمی دانست چه سهم بزرگی در سفره های مردم شهرش از آن خود نموده است. سهمی که شاعران از آن الهام ها گرفته و قلمها زده اند و صد البته فرقی ندارد به کدام قلم! ،ایستاده یا شکسته؛ چایِ زرین ، این سرگل باغهای گیلان را به هر قلم که بنویسی، ممتاز است!












































