سیروس قایقران از آن دسته بازیکنانی است که این شانس را داشت تا دوستدارانش پاهای لرزانش، موهای سفید شده و احتمالاً سبیل های برباد رفته اش را نبینند. او این شانس را داشت که روبروی دوربین برنامه ۹۰ ننشیند و از روزگار ننالد که «ای آقا! ما نسل طلایی بودیم و الان هیچکس برای ما تره خرد نمی کند!». مرد سبیلوی فوتبال انزلی در بالاترین سطح بازی کرد. اولین بازی ملی. ۳۰ دی ماه ۱۳۶۳ برابر یوگسلاوی. نخستین بازیکن شهرستانی بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازو بست. ۱۱ آذر ۱۳۶۷ برابر قطر. زننده ۲۱ گل برای تیم ملی زد که فراموش ناشدنی ترین آنها گلی بود که مقابل کره جنوبی در بازی های آسیایی پکن به ثمر رساند. جواد علیزاد در مجله طنز و کاریکاتور طرحی از او کشیده بود که سوار بر قایق بود و لبخند به لب، رقبایی که در آب دست و پا می زدند را پشت سرگذرانده بود. کره شمالی، ژاپن، مالزی …. آخرین بازی ملی. ۲۶ فروردین ۱۳۷۲ برابر بوسنی.
سیروس لباس تیم های ملوان بندر انزلی، استقلال بندر انزلی، الاتحاد قطر و کشاورز تهران را پوشید و در همین کشاورز اولین تجربه های مربیگری را از سر گذراند و کریم باقری را که هنوز جوان و خام بود در کشاورز به یکی از الماس های درخشان فوتبال ایران تبدیل کند.
با این همه او را با ملوان انزلی می شناسند، جایی که در دو دیدار رفت و برگشت توانستند پرسپولیس تهران را در جام حذفی از پیش رو بردارند. دو گل ها را سیروس زد. یک شوت محکم از راه دور. شیرجه وحید قلیج. بوسه توپ به تور و فروریختن کاخ آرزوهای علی پروین که عطش درو کردن همه جام ها را داشت. آنها که هنوز دل با دهه خاطره انگیز ۶۰ دارند سیروس را با این خصوصیات می شناسند: قدرت شوت زنی، حس رهبری، شخصیت احترام برانگیز، ضربه های آزاد دقیق، پاس های بلند و کوتاه کم نظیر و البته قدرت گلزنی.
او این شانس را داشت تا تصویرش با آن موهای فرفری و پرپشت، چشم های گیرا، سبیل های مردانه به شمایل تبدیل شود. بازیکنان اندکی این شانس را داشته اند که به شمایل تبدیل شوند. سیروس قایقران یکی از آنهاست که مردم بخصوص در شمال ایران و بویژه در شهر انزلی از او شمایل ساخته اند، عکسش را از توی مجله های قدیمی کیهان و دنیای ورزشی قیچی کنند و به دیوار بچسبانند. بعضی حتی با خمیر به دیوارهای کاه گلی….
وقتی در مردادماه امسال بعضی خبرنگاران با احتیاط نوشتند که در دربی گیلان که آن را خود شمالی ها «ال گیلانو» لقب داده اند و بعد از بازی ملوان – داماش حمله برده اند و سردیس سیروس قایقران را از جا کنده اند! خیلی ها باورشان نمی شد. مگر امکان دارد؟ خیلی ها با همان اخلاق ایرانی برای پنهانکاری گفتند « ان شالله گربه است» اما خبر حقیقت داشت! چند هوادار داماش خشمگین از کُری های معمول میان گیلان – انزلی سردیس اسطوره شمالی فوتبال را که روی سکویی دو و نیم متری بوده از جا کنده اند!
سعادتمند داوودی، فرماندار بندر انزلی و رئیس هیئت مدیره باشگاه ملوان بندرانزلی در سخنانی توام با احتیاط اشتباه یکی دو نفر را در انداختن مجسمه اسطوره فوتبال خطه شمال پذیرفت و گفت: شاید یکی دو نفری اشتباه کرده باشند ولی خود تماشاچیها به اهمیت احترام به بزرگمرد عرصه فوتبال شمال کشور مجسمه را به جای اول خود بازگرداندند!
مثل خیلی از اتفاقات تلخ از کنار این ماجرا گذشتیم. گربه بود! رد می شدند و شانه شان به مجسمه گرفت و افتاد!! شوخی های تلخ ایرانی با اسطوره های بزرگ! مثل شوخی مرگ! وقتی رنو نتوانست حریف خاور شود. وقتی که خبرورزشی روز ۱۸ فروردین ۱۳۷۷ از مرگ کاپیتان پیشین تیم ملی گفت، قلب میلیون ها ایرانی در هم فشرده شد و همه تصویر ماندگار او را به یاد آوردند وقتی که در دقیقه ۱۰۷ پاس زیبای مجتبی محرمی را مقابل کره جنوبی به گل تبدیل کرد و …..
افسانه اسدان همسر کاپیتان اسبق تیم ملى ایران درباره آن لحظه های دشوار می گوید: « ساعت ۵/۲ بعدازظهر از بندرانزلى به طرف تهران حرکت کردیم. برادرم ایمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى کردیم. سال هاى گذشته که تهران بودیم هر سال عید مى آمدیم انزلى. ولى آن سال عید انزلى بودیم، نتوانستیم راستین را براى گردش جایى ببریم. سیروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستین هم پشت سیروس نشسته بود. سیروس جلوى دکه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستین نوشابه بخرد. من گفتم: سیروس، راستین فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برویم امامزاده هاشم آب بخوریم و صدقه هم بیندازیم. راستین که هیچ موقع قانع نمى شد، گفت: آره بابا، آنجا آب مى خورم. سیروس هم گاز داد و رفت. وقتى به امامزاده هاشم رسیدیم، سیروس دست کرد توى جیبش، پول درآورد و به راستین داد و گفت: پسرم، آب که خوردى این پول را هم توى آن صندوق بینداز. سیروس اول نمى خواست پیاده شود. من هم خیلى کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توى دلم بود، ولى بعد همگى پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتى سوار ماشین شدیم، راستین گفت: بابا چقدر خنک شدم. قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً یادم نمى آید. فقط یادم هست که یک خاور از روبرو در حال حرکت بود. من خیلى خوابم مى آمد. یک بار تصادف کرده بودیم ،همیشه از جاده مى ترسیدم و همیشه در طول راه بیدار بودم. تا چشم باز کردم آن صحنه را دیدم. از جایى که آب خوردیم تا محل تصادف خیلى فاصله نداشتیم. جیغ کشیدم، ولى مرا کشیدند و بردند».
سیروس آردش را بیخت و الک اش را آویخت، نامش با احترام در تالار افتخارات فوتبال ایران یاد می شود، گرچه در مهرماه ۸۹ شاهرخ بیانی اشاره ای گذرا به برخی شایعات پیرامون او کرد. برنامه ۹۰ در آن ماه گزارش تلخی را در مورد ستارگان دهه ۶۰ فوتبال ایران که به اعتیاد پناه برده بودند پخش کرد. تصاویری تلخ و جانگزا که اشک را به دیده هزاران هوادار قدیمی آنها که هنوز وفادارانه مجلات و عکس های قدیمی شان را به یادگار نگهداشته بودند. شاهرخ بیانی که از پخش این گزارش به خشم آمده بود و از «شاهین» برادرش سخت گله مند بود که بدون توجه به خانواده اش حاضر شده بود بگوید که اعتیاد داشته است سایت گل گفت: «متاسفم که ما سطحی نگر هستیم و با آبروی آدم ها بازی می کنیم. به یک پیشکسوت می گویند بیا در مورد مشکلاتت حرف بزن ولی لابه لای حرفهایش آنچه خود صلاح بدانند را گلچین می کنند. خبرموثق دارم به کریم باوی گفته اند در مورد مشکلات سیروس قایقران هم صحبت کن! خدا را خوش نمی آید. سیروس عزیز ورزش ما بوده چرا باید حالا که دستش کوتاه است هرچه دلشان می خواهند پشت سرمرده بگویند.»
جاودانه ترین قایقران ایران زمین، روحت در آرامش ابدی باد.