بیستم مهرماه روز بزرگداشت شاعری است که چه اهل شعر و ادبیات باشیم، چه نباشیم، باز هم حضورش را پُررنگ یا کمرنگ در زندگیمان احساس میکنیم. شاید ما جزو آنانی باشیم که غزلها و بیتهای او را از بَر دارند و آنها را در خلوتِ تنهایی خویش زمزمه میکنند یا برای شیرینزبانی و خوشسخنی، آن شعرهای نغز را در لابهلای سخنانِ خویش در میان جمع و برای دیگران میخوانند؛ شاید هم یکی از آن افرادی باشیم که یک نسخه جیبی از دیوان او را همواره همراه خویش دارند و یا اینکه نسخه نرمافزاریش را در حافظه گوشی خود ثبت کردهاند؛ مردمانی که هرگاه حالی خوش یا ناخوش دارند و نیاز به همصحبتی با پیری صاحبسِر را در خود احساس میکنند، به نسخه یادشده رجوع میکنند و تفألی میزنند به کلام هزاران معنایِ او.
اگر بختِ این را هم نداشتهایم که جزو این دسته از افراد باشیم و لذت همصحبتی با او را بچشیم، دستکم در یکی از شبها یا روزهای زندگیمان این را تجربه کردهایم که در شبِ یلدایی یا پای سفره هفتسینِ عید نوروزی، دیوانِ او را در دست بگیریم و ورقی بزنیم و غزلی از غزلهای شاهکارش را بخوانیم و یا اینکه لااقل ساکت بنشینیم و گوش بسپاریم به صدای پدربزرگ و پدر یا مادربزرگ و مادری که از دیوان او فالِ حالِ آن شب و آن روزمان را برایمان میخوانده است. شاید هم ما یکی از آن دختر و پسرهای جوانی باشیم که به وقت خرید عروسی، آنگاه که کلامالله مجید را برای برکتِ کلبۀ عشقمان میخریدهایم، در کنارش یک جلد دیوان او را هم خریداری کردهایم تا زینتبخش کتابخانه کوچکمان باشد.
باز اگر تا این اندازه هم سعادتِ بهرهمندی از نُقلِ سخنِ او را نداشتهایم، لابد روزی از رادیو یا از تلویزیون به گوشمان خورده است، نوای خوانندهای که شعر او را به آواز یا به تصنیف و ترانه برایمان میخوانده است.
بیستم مهر ماه، روز شاعری است که در دیوانش فراوان از مهر و عشق گفته است و نمرهاش در شعر و ادب، «بیست» است و اصلش به همین دلیل است که بیستمین روز از ماه «مهر» را روز بزرگداشت او برگزیدهاند؛ [۱] شاعری که این بیتش، نمونهای است زبانزد از «مهرسراییِ» او:
«دلم جز مهرِ مهرویان طریقی برنمیگیرد /// ز هر در میدهم پندش ولیکن درنمیگیرد». [۲]
مغناطیس حافظ
بسیاری از محققان بزرگِ زبان و ادبیات فارسی و استادانِ ممتاز این زبان و ادب جاویدان، درباره حافظ و شعر و هنر و زمانه و زندگی و شخصیتش، فراوان نوشتهاند و بسیار نکتههای ناب در اختیار ضمیرِ جویای دانش و فرهنگ مخاطبان نهادهاند. از میانِ آنهمه، این چند سطر از مرحوم استاد محمدجعفر محجوب، محقق، مصحح و استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی را نمونهوار بخوانیم تا جایگاه والای حافظ را از دید یک ادیب متخصص بهتر دریابیم.
مرحوم استاد محجوب در اشارهای درباره برترین شاعر زبان فارسی، چنین توضیح داده است که «… اما در مورد اینکه بزرگترین شاعر ایران کیست، با آنکه این امر خیلی کلی و داوری در باب آن دشوار است و در هر حال خالی از جنبه عاطفی و احساسی و اظهار نظر شخصی و فردی نمیتواند بود، بنده صریحاً و واضحاً عرض میکنم که اگر شعر را آن گهر والا و پالوده و لطیف عاطفه آدمی بدانیم و معنی و مفهوم و بلندی فکر و عظمت اندیشه و شخصیت را نیز در آن دخیل بگیریم، در این صورت در نظر بنده بزرگترین شاعر فارسی زبان که تاکنون دیدهام، حافظ است و سالیان دراز است که بر این عقیدهام. به قول خود خواجه:
عشق من با خط مشکینِ تو امروزی نیست /// دیرگاهی است کز این جامِ هلالی مستم
بنده حافظ را واجد بلندی شعر فردوسی، عمق و عظمت اندیشه خیام، ظرافت بیان نظامی، شور و حال مولانا و شیرینسخنی شیخ اجل سعدی میدانم. حافظ حالت مغناطیسی قوی داشته که چون به دیوان شاعران بزرگ یا کوچک برمیخورده (و به احتمال قوی آثار تمام شاعران پیش از خود را مطالعه کرده بوده)، هرچه خصوصیت جالب توجه و امتیاز قابل ملاحظه داشتهاند، جذب میکرده است». [۳]
حافظ، فقط با تو همچشمی خواهم کرد
به جز صاحبنظران ایرانی و همزبانانِ حافظ، بسیاری از غیرفارسی زبانانی هم که از جامِ شعر حافظ، کامِ جانشان را تَر کردهاند، درباره او زبان به ستایش گشودهاند. یکی از این شیفتگانِ حافظ، یوهان ولفگانگ فون گوته است. عشق این شاعر و نویسنده نامدار آلمانی به حضرت حافظ بر سر زبانها است؛ پس چه بهتر که از میانِ غیرفارسی زبانان نیز محض نمونه، دیدگاه او را درباره شاعر بزرگ زبان فارسی از نظر بگذرانیم.
گوته درباره جایگاه حافظ گفته است که «حافظا! آنکس که با تو دعوی برابری و مساوات کند، در اشتباهی بزرگ است». [۴]
گوته همچنین در بخش «حافظنامه» از «دیوان غربی – شرقیِ» خویش چنین سروده است:
«اینکه تو نمیتوانی انتهایی داشته باشی، نشانه بزرگی توست و اینکه تو هیچ وقت شروع نمیکنی، تقدیر توست.
شعر تو مانند آسمان گردنده است.
شروع و انتهای آن همیشه یکی است.
و آن چیزی که همیشه واسطه ایندو است،
همان است که از اول بوده و در آخر نیز است.
تو چشمه نشاط و شادی هستی… .
اگر همۀ عالم فرو برود و نیست شود، حافظ، با تو، فقط با تو همچشمی خواهم کرد: بگذارید که ما در رنج و زحمت شریک باشیم و بخواه که افتخار من و زندگانی من هم همین باشد که مانند تو مینوشم و عشق میورزم». [۵]
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر، هیهات…
همواره اینگونه بوده است که وقتی آدمی به توصیف یا ستایشِ فرد، موضوع یا حقیقتی بسیار بزرگ میپردازد، در واقع بیش از آنکه بر بزرگیِ آن توصیفشده و ستایششده بیفزاید بر شأن و ارجِ خویش افزوده است؛ چراکه از این راه کوشیده است تا پیوند و وابستگی دلی و عاطفی یا عقلی و استدلالیِ خویش را به آن «بزرگ» به همگان نشان دهد و خود را از دوستان و دوستدرانِ آن حقیقتِ بزرگ معرفی نماید و همین نشانِ «دوستی»، کم افتخاری نیست عاشقان و دوستداران را اگر آنکه و آنچه دوستش میدارند، بهواقع «دوست» باشد. دوستان و دوستدارانِ حافظ نیز با ستایشِ حافظ، خود را بزرگ میدارند، نه او را که بینیاز از تعریفها و ستایشها، بزرگ است.
تأثیر حافظ بر شاعرانِ پس از خود، بهخوبی آشکار است؛ آنانکه دوستش میداشتهاند و از برای همین دوستی هم بوده که دوست داشتهاند، شعرشان رنگ و بوی شعر حافظ را نیز داشته باشد. از برجستهترین نمونههای این دوستدارانِ حافظ و اثرپذیران از شعرِ او میتوان از روانشاد استاد شهریار و نیز از استاد امیرهوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سایه) نام برد. استاد سایه در غزلی معروف که «ازلی» نام دارد، آنچنان در دوستی خود را با حافظ یگانه میداند که محبوبِ دستنایافتنی خویش را همان میداند که «خواجۀ شیراز» نیز داغ عشق او را بر سینه داشته است؛ از این رو است که در بیتِ سوم، از «خواجه» نیز یاد میکند:
«چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی /// چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
بهسان سبزه پریشان سرگذشتِ شبم /// نیامدی تو که مهتابِ این چمن باشی
تو یارِ خواجه نگشتی به صد هنر، هیهات /// که بر مراد دل بیقرار من باشی…». [۶]
به آبِ زَر بنویسند شعر حافظ را
اما اگر از معاصران فاصله بگیریم و سدهها عقبتر برویم، باز هم شیفتگی و ستایش شماری از نامداران زبان فارسی را نسبت به شعر و مقام شاعری حضرت حافظ میتوان دید. یکی از بزرگانی که از حافظ گفته است، شاعر و نویسنده و عارف نامدار سده نهم هجری، نورالدین عبدالرحمن جامی، است. جامی در کتاب «نَفَحاتُ الاُنس» درباره حافظ چنین نوشته است: «وی لسان الغیب و ترجمان الاسرار است. بسا اسرار غیبیّه و معانی حقیقیّه که در کسوت صورت و لباس مَجاز بازنموده است. هرچند معلوم نیست که وی دست ارادتِ پیری گرفته و در تصوّف به یکی از این طایفه نسبت درست کرده، اما سخنان وی چنان بر مشرب این طایفه [= اهل تصوّف] واقع شده است که هیچ کس را آن اتفاق نیفتاده. یکی از عزیزانِ سلسلۀ خواجگان، قدّس الله تعالی اسرارهم، فرموده است که: هیچ دیوان بِهْ از دیوان حافظ نیست، اگر مرد صوفی باشد». [۷]
دولتشاه سمرقندی، صاحب تذکره بسیار معروف «تذکره الشعرا» نیز که آن را در سده نهم هجری، یعنی حدود یک سده پس از عهد حافظ تألیف کرده است، در سرآغاز یادکردِ خویش از خواجه شیراز، قلمِ خویش را اینطور به جنبش درآورده است که حافظ «نادرۀ زمان و اعجوبۀ جهان بوده و سخن او را حالاتی است که در حوزه طاقت بشری درنیاید؛ همانا واردات غیبی است و از مشربِ فقر چاشنی دارد و اکابر او را «لسان الغیب» نام کردهاند و سخن او بیتکلّف است و ساده، اما در حقایق و معارف دادِ معانی داده و فضل و کمالِ او بینهایت است و شاعری، دونِ مرتبۀ اوست». [۸]
شاه قاسمِ انوار، شاعر و عارف نامی سده هشتم و نهم هجری هم یکی دیگر از دوستداران و دلبستگان حضرت «لسان الغیب» بوده است. دولتشاه سمرقندی روایت کرده است که «گنجور حقایق و اسرار، سیّد قاسم انوار، قدّس الله سرّه، معتقدِ حافظ بودی و دیوان حافظ را پیشِ او علیالدوام خواندندی و بزرگان و محققان را به سخنان حافظ ارادتی مالاکلام است». [۹] صاحبِ تذکره «سُلَّمُ السماوات» نیز بیتی از شاه قاسم انوار در اظهار ارادت به حافظ آورده که هم گویای عشق قاسم انوار به حافظ است و هم حکایتگرِ مقام والای حضرت خواجه:
«به آبِ زَر بنویسند شعر حافظ را /// که معنیِ همه قرآنِ حق، کلامِ وی است». [۱۰]
بندرابن داس خوشگو، مؤلف هندو مذهبِ سفینه «خوشگو» که این کتاب را در سال ۱۱۴۷ هـ. ق. تألیف کرده است، نیز در ذکرِ اشتیاق اهالی شبهقاره به شعر حافظ، درباره یکی از اجداد خود که در عهد اورنگ زیب بوده، نوشته است که «او همیشه دیوان حافظ را در بغل داشته و پدر خوشگو هم که افسر توپخانه شاهی در اجمیر بوده، هر شب جمعه نذر خواجه حافظ به مسکینان و فقرا غذا میداده است». [۱۱]
آنچه ملاحظه شد، قطرهای است از دریای کلام بزرگانی که احساس خویش را نسبت به حافظ و شعرِ استوارش، در قالبِ واژگان بیان کردهاند. حافظ نیز با همان زبانِ رندانهای که ویژۀ خودِ اوست، چندین بار شعر خویش را ستوده است که یکی از این ستایشهای بحق و بجا را در بیت پایانی این غزل میتوان دید و چه بهتر از اینکه کلامِ شیرین حافظ پایانبخش این سیاهه باشد:
«بیا با ما مَوَرز این کنیهداری /// که حقّ صحبتِ دیرینه داری
نصیحت گوش کُن کین دُر بسی بِه /// از آن گوهر که در گنجینه داری
ولیکن کی نمایی رُخ به رندان /// تو کز خورشید و مه آیینه داری
بَدِ رندان مگو ای شیخ و هُش دار /// که با حُکمِ خدایی کینه داری
نمیترسی ز آه آتشینم؟ /// تو دانی خرقۀ پشمینه داری!
به فریاد خمارِ مفلسان رس /// خدا را گر میِ دوشینه داری
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ /// به قرآنی که اندر سینه داری». [۱۲]
ارجاعها:
۱. استاد محمدجعفر یاحقی، محقق و استاد ادبیات فارسی، درباره این نامگذاری که به پیشنهاد دکتر کوروش کمالی سروستانی (محقق ادبیات) صورت گرفته، چنین توضیح داده است: «وقتی دیوان حافظ را ورق میزنیم، صحبت از مهر، دوستی و محبت است. همچنین شأن حافظ در بین شاعران بسیار بالا است و نمره حافظ هم بیست است. بنابراین بیست مهر روز بزرگداشت حافظ نامگذاری شد» (چرا ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامگذاری شده است؟»؛ گفتوگوی خبرگزاری ایسنا با دکتر محمدجعفر یاحقی؛ منتشر شده در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۹۷).
۲. «دیوان حافظ»؛ خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی؛ تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی؛ تهران: جمهوری؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱۷۰.
۳. «از هفتپیکر تا هشتبهشت»؛ محمدجعفر محجوب؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۹۳؛ ص ۲۲۴.
۴. برگرفته از «حافظ شیرینسخن»؛ دکتر محمد معین؛ به کوشش مهدخت معین؛ تهران: صدای معاصر؛ ۱۳۷۸؛ ج ۲، ص ۷۷۶.
۵. همان.
۶. «سیاهمشق»؛ امیرهوشنگ ابتهاج؛ تهران: کارنامه؛ ۱۳۷۸؛ ص ۹۵.
۷. «نفحات الانس مِن حضرات القدس»؛ نورالدین عبدالرحمن جامی؛ تصحیح محمود عابدی؛ تهران: سخن: ۱۳۹۰؛ ص ۶۱۱ و ۶۱۲.
۸. «تذکره الشعرا»؛ دولتشاه سمرقندی؛ تصحیح ادوارد براون؛ تهران: اساطیر؛ ۱۳۸۲؛ ص ۳۰۲.
۹. همان. ص ۳۰۳.
۱۰. «سُلَّمُ السماوات»؛ شیخ ابوالقاسم بن ابیحامد کازرونی؛ تصحیح عبدالله نورانی؛ تهران: میراث مکتوب؛ ۱۳۸۶؛ ص ۲۴۵.
۱۱. مقاله «حافظ در شبه قاره»؛ علی بیات؛ در مجموعه مقالات «حافظ (زندگی و اندیشه)»؛ به اهتمام اصغر دادبه؛ تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی؛ ۱۳۸۹؛ ص ۲۴۴.
۱۲. «دیوان حافظ»؛ خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی؛ تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی؛ تهران: جمهوری؛ ۱۳۷۹؛ ص ۳۶۹.