“دریا” دختری مسلط به ده زبان زنده دنیا / آینده شغلی توانخواهان در ابهام
“دریا” دختری مسلط به ده زبان زنده دنیا / آینده شغلی توانخواهان در ابهام
معین نیوز_از نابینایی فقط آمارها می گویند و معابر بهسازی نشده. اما دغدغه شان بیش از اینهاست. دغدغه نابیناها فقط گزارش های پله ها وخیابان ها نیست. روایت آنها از زندگی، توانستن است.

به گزارش پرسون، نمی خواهند فراموش شده باشند. فراموشی؛ آن هم در بین هزاران چشم وگوش بینا وشنوا. مثل عضوی از بدن که فراموشش کنید. غیرممکن است. اما انگار این رویه سالهاست انجام می شود. خواسته یا ناخواسته.

نگاه تاریک ودل های پرنورشان به همراهی است. همراهی از جانب آنانکه ادعای توانستن دارند. وقتی معرفی اش کردند به درستی نمی دانستم که با چه فردی مواجه می شوم. فردی که جزو ۱۴ معلول نابغه کشور بوده وهست. بیش از ۱۰ زبان زنده دنیا را مسلط است، شاعر است و شعرهایش را به چاپ رسانده، چندین هنر دیگر دارد اما هنوز نتوانسته هفت خوان رستم مشکلات کاری را حل کند. با این همه توانایی، مدیران بسیاری دست رد به سینه اش زدند وحتی وعده های داده شده، هنوز در کنج قلبش خاک می خورد.

از وقتی یادم می آید از صبح تا شب والدینم کار کردند. فقط من را دارند. همین یک دختر. اما یادم داده اند روی پاهای خودم قد بکشم. من هم گوش کردم، یاد گرفتم و بلند شدم.

شماره اش را گرفتم و ناگهان مبهوت صدای دخترانه شیرینش شدم. صدایی زیبا دارد. صدایی همراه با مهربانی وصف نشدنی. توصیفش سخت است. باید بشنوید این همه انرژی سرشار از زندگی که ذره ای اغراق نیست. نامش «منیره» است اما «دریا» صدایش می زنند.

«منیره السادات حسینی»؛ دختری در آستانه ۲۰ سالگی با ۳۰ درصد بینایی. صدایی زیبا دارد، لبخندهای فراوان و آرزوهای بی شمار. اصفهانی است اما از نوع شهرضایی اش. پدر ومادرش هنوز هم در شهرضا هستند، می گوید «از وقتی یادم می آید از صبح تا شب والدینم کار کردند. فقط من را دارند. همین یک دختر. اما یادم داده اند روی پاهای خودم قد بکشم. من هم گوش کردم، یاد گرفتم و بلند شدم.»

«دریا» استثنایی است. نه اینکه نابیناست؛. به خوبی حرف می زند و به خوبی ترجمه می کند. او کم بیناست اما استثنایی، ۵ زبان دیگر را هم به صورت همزمان در حال یادگیری است. «آبی تر از آسمان» نام کتاب اول اوست. شعرهایش را در آن به چاپ رسانده ولی بی اقبالی و عدم حمایت کافی او را به سمت کتاب دومش نکشاند.

*دریای زبان

« دوران ابتدایی را در دبستان استثنایی ها گذراندم و راهنمایی و دبیرستان را در مدارس عادی در کنار همکلاسی های عادی ولی بدون امکانات». دریا می گوید؛ چند سالی است که آمدم اصفهان. به عشق یادگیری. یادگیری زبان های مختلف دنیا. در شهرم امکانات زیادی برایم نبود. در اصفهان کلاسهای بیشتر، استادان حرفه ای تر و زبانهای مختلف و حتی دوستان بیشتری پیدا کردم. خرجم را خودم باید بدهم. گاهی ترجمه و گاهی هم به دعوت دوستانم مجری همایش ها می شوم. شعر و دکلمه می کنم. پول کمی درمی آورم شاید باورتان نشود با ماهی یک میلیون تومان زندگی می کنم.»

در مورد حمایت هایی که از او شده می پرسم که می گوید:« هیچ حمایتی از من نشده است. در جامعه ما یا همه چیز در مورد معلولان و نابینایان؛ شعاریست یا از روی ناآگاهی و دلسوزی؛ اگرواقعا بخواهید بدانید به حمایت نیاز دارم؟ بله؛ دوست دارم برای خودم سوییت کوچکی داشته باشم که در خوابگاه ها و یا پیش دوستانم، زندگی نکنم. هرچقدر امکانات داشته باشم از آنها بیشتر استفاده می کنم.م ن در پیدا کردن شغل با وجود تسلط به این همه زبان، موفق نبودم. یا بهتر بگویم که هیچ کسی نمی خواهد کارش را به ما بسپارد. دوست ندارند یک نابینا در محل کارشان دیده شود. برای همین هم گفتم از روی دلسوزی به ما توجه می کنند اما جالب تر اینکه با همین دلسوزی به ما کار نمی دهند. پس این دلسوزی ها به درد ما نمی خورد.»

در میان صحبت ها متوجه شدم به دستگاهی به نام «بهدید» نیاز دارد. دستگاهی که مانند تلویزیون مدار بسته است اما با این فرق که می تواند بزرگنمایی ها را به خواست خودش تغییر دهد. دستگاهی که می تواند برای آموزش و یادگرفتن برایش مفید باشد.« دوست دارم دوربین عکاسی داشته باشم و عکاسی کنم. بعضی ها به من میگن اگه پول نداری اینهمه کلاس نرو، مثل اینکه بهت بگن الان که اکسیژن کمه، نفس نکش. برای من یادگرفتن، دنیای بزرگیه که باید یاد بگیرم. فضای مجازی را برای مکالمه با جهانگردان و آشنایی با زبان شناسان دنیا استفاده می کنم. بسیاری از زبانها را با کمک اینترنت و فضای مجازی توانستم کامل تر کنم.

واقعا افرادی مانند «دریا» چگونه خودکفا می شوند؟ وقتی در حرفه خود استادند ولی کاری به آنها داده نمی شود و اگرهم داده شود با حداقل درآمد است.

*دنیا را بگردم؛ اول هم ایران

یکی از آرزوهای «دریا»، گردشگریست. دوست دارد مترجم تورهای گردشگری باشد، ایران را بچرخد؛ همه جا را ببیند؛ به خارج از ایران سفر کند؛ زبان های مختلفی را که آموخته، به چالش بکشد. «دریا» از کودکی خود را به چالش کشیده است. از همان زمان که والدینش در شیفت های مختلف کارمی کردند، او تنها در خانه، آرزوهایش را شانه می کرد. اما اوعاشق هنر است و آموزش دکلمه می کند. علاوه بر سرودن شعر به کلاس های بازیگری می رود. موسیقی می آموزد. نقاشی می کند وجالبتر اینکه همه اینها را به بهترین شکل خود انجام می دهد.

استادان ودوستان نابی داشته که اورا همراهی کرده اند. استادان زبانی که اورا به کلاسهای خود راه داده اند و دوستانی که شبها همدم صحبت هایش می شوند.

می توان گفت بعد از همت بلند «دریا»، استادان و دوستان نابی داشته که اورا همراهی کرده اند. استادان زبانی که او را به کلاس های خود راه داده اند و دوستانی که شب ها همدم صحبت هایش می شوند.

از اودرباره یادگیری زبانهای مختلف می پرسم که توضیح می دهد که «خودم شروع به یادگیری زبان کردم. از هر امکانی استفاده کردم تا بیاموزم وهمین الان روزانه با چندین نفر چه ایرانی و چه اتباع خارجه همکلام می شوم وکم نمی آورم. من معتقدم که باید بهترین خودم باشم پس تلاش می کنم. من باید بهترین در تسلط به زبانهای مختلف دنیا باشم. هر زبان، دنیایی دارد که من با یادگیری اش به آن دنیا وارد می شوم.»

سخنان دلگرم کننده دریا زیباست. برای او عین واقعیت است. وبارها با خودم به این فکر می کنم که در کشوری به پهناوری ایران، دختری کم بینا با هزاران هنر وآرزو، چگونه باید به آرزویش برسد. آرزویی که بارها و بارها در برنامه های تلویزیونی و در رسانه ها آنها را فریاد زده وهزاران وعده و وعید گرفته و دریغ از تحقق یکی از آنها.

*به خودمان بیاییم

نابینایان و کم بینایان فقط در آمارها هستند. در نوشته ها و آرزوها. حتی خیابانها هم بوی آنها را نمی دهد و عصای سفید سالی یکبار یادآور افرادی مانند اوست. از تحقق وعده ها،چیزی برای گفتن ندارم. اقداماتی ناکافی و الکن در کشور ما صورت گرفته که برای آنها کافی نیست. کافی نیست زیرا که آنها امیدهای فروزان ایران هستند که با عمق جان به سوی هدفشان می دوند . امیدهایی که از روی ناآگاهی، آنها را نادیده گرفته اند. انبوهی توانایی و اشتیاق به زندگی کردن. امیدشان را ناامید کردند و پشت تریبون ها نامشان را اعلام می کنند. آنها بهترینند. به خودمان بیاییم. این الماس های زیبای خدادادی را پرورش دهیم و روح سفیدشان را حس کنیم. آنها امکاناتی را می خواهند که در بین بسیاری از توقعات لوکس غیر ضروری در جامعه، اگرچه برای خیلی ها حیاتی نیست، اما برای «دریاها» حکم زندگی دوباره را دارد.

یکی از مشکلات افرادی مانند دریا در کشورما، فقدان آمارهای روشن از بودجه ها واقداماتی است که به نام افراد معلول گرفته می شود. متاسفانه باید گفت مشکلات معلولان و نابینایان کشورمان، همان هایی که بوده، امروز هم همان است. از فراری بودن کارفرمایان از استخدام، کمبود امکانات تحصیلی از جمله کتابها و نرم افزارهای موردنیاز، بیرون افتادن از پوشش های مراکز حمایتی دولتی وحتی خصوصی با انواع بهانه ها، کمبود مراکزدرمانی و لوازم ورزشی وفیزیوتراپی و بسیاری دیگر که جاده ها و خیابانهای ناهمگون مان، بخش کوچکی از مشکلات آنهاست. در حالیکه بسیاری از کشورها، با برنامه ریزی و در نظر گرفتن ردیف بودجه ای خاص وکارآمد توانستند از استعدادهای خارق العاده آنها بهترین استفاده را ببرند. حقوق ومزایای آبرومندانه برایشان محقق و جامعه را در خدمت این افراد هدایت کنند.