دهه هشتادی نامی آشنا در ادبیات اجتماعی این روزهای جامعه ایرانی است بویژه وقتی این نام با حوادث اعتراضی و مطالبات نسلی گره خورده باشد.
داستان دهه هشتادی و نسلی که او را زد می نامند و خواستگاههای متفاوتی دارد خود سوژه خاصی است که پرداختن به آن فرصت و صفحه ای دیگر می طلبد.آنچه اما اکنون این دهه هشتادی بودن چند روزی است تیتر یک ،رسانه ها و افکار عمومی شده است نه برای نسلی که از نوع مطالبه گری های اجتماعی باشد بلکه از جنس رانت و ویژه خواری و برخورداری از ژن خوب بودنی است که با شعارهای دهن پرکن به سرگرمی مردم مشغولند و در پی بستن به قولی بارهای خود که این هم از بدی احول امروزمان دارد.
قصه فیش چند ده میلیونی دختر دهه هشتادی عضو اصولگرای شورای شهر تهران یا به قولی دهه هشتادی نجومی بگیر بدجوری ذهن جامعه را به خود مشغول کرده است البته نه اینکه جامعه ازاین دست اخبار نا آگاه باشد، چون وقتی هر بار از گوشه و کنار از بردن و خوردن چند هزار میلیاردی سخن به میان می آید، این فیش های بیست و سی میلیونی چندان شوکه اور نیست اما داستان به چیزی دیگری برمی گردد.
پدیده ویژه خواری هرچند خط و اصول نمی شناسد اما وفتی با تکیه بر نام پر آوازه شعار ضد رانت و عدالت طلبی و اصولگرایی گره می خورد و از این روزنه محفلی برای خویشان گشوده می شود ، آنوقت این مردم حق دارند از هر جنس ناجوری اینچنین رویگردان شوند و آنگاه به ابن بیاندیشند که دیگر تمام ماجرا!
امروز انچه جامعه ایرانی را ب آشفته کرده است ویزه خوا ری های عده ای محفل نشین به پشتوانه های سیاسی است که با شعارها و وعده های پر طمطراق بر جایگاهها میرنشینند و آنوقت از سفره ملت بر چیده و بر جیب خویش می افزایند.
کوچک شدن سفره مردم در این گرفتاری های اقتصادی و رنجوری احوال ناشی از وجود فرصت طلبانی است که بر منافع ملی چنبره زده اند و حق خویش می دانند بردن و خوردن را و چه بسا این تاراج را غنیمت جنگی می بینند.آقای رئیس آیا زمان کوتاه کردن دست این ویژه خواران نرسیده است تا دیر نشده تکانی بخورید!