آیت‌الله علوی بروجردی: جوان‌های نسل جدید، دنبال هرکسی می‌روند، «غیر از ما!» / نباید دلخوش باشیم، یک عده همفکر، دور ما باشند
آیت‌الله علوی بروجردی: جوان‌های نسل جدید، دنبال هرکسی می‌روند، «غیر از ما!» / نباید دلخوش باشیم، یک عده همفکر، دور ما باشند
معین نیوز_شفقنا نوشت: آیت الله علوی بروجردی گفت:این‌ها مردمی بودند که دائم به دنبال ما می‌آمدند و در هر کاری کنار ما بودند. ….سعی کنیم از این به بعد با این مردم رفیق باشیم و ارتباط داشته باشیم. خدا می‌داند آن بچه‌ای که رفته و مسیحی شده، مسئولیتش را از دوش من برنمی‌دارند. این بچه شیعه است. من باید او را برگردانم. من حق ندارم او را رها کنم. حالا دل ما هم خوش باشد که او رفت که رفت! حالا راحت باشیم! خیر، راحتی ندارد. این دختری که آن‌طور رفته، ناموس شیعه است. امام زمان رنج می‌برند که این جوان مسلمان آن‌طور رفته است. ایشان از این شرایط رنج می‌برند. امام حاضر و ناظر ماست.

بخشی از سخنان آیت الله علوی بروجردی، استاد فقه و اصول حوزه علمیه قم در جلسه درس خارج فقه را بخوانید:

رفتار با مخالفانمان را از حضرت علی(ع) بیاموزیم

در دوران غیبت آیا وظایف خود را فراموش نکرده‌ایم؟ نباید فقط دلمان خوش باشد به اینکه یک عده همفکر و خودی دور ما باشند و باعث شویم مردم هم فکر کنند که تکفل امیرالمؤمنین(ع) هم این‌گونه بوده است! آقا امیرالمؤمنین این تکفل خود را هم در حق اصحاب خودش داشتند و هم در حق خوارج. خوارج به حضرت دشنام می‌ دادند، اما حضرت با ایشان کاری نداشتند و با آن‌ها نجنگیدند تا زمانی که آن‌ها دست به شمشیر بردند و شروع کردند به کشتار مردم. حضرت به‌ آن‌ها گفتند چرا با زن و بچه و زن حامله می‌ جنگید؟ اگر می‌ خواهید بجنگید، با ما بجنگید. خوارج گفتند بله، می‌ خواهیم بجنگیم! تو کافر هستی! تو را قبول نداریم! ما هم حاضر نیستیم شمشیر را غلاف کنیم! باید بزنیم و بکشیم! حضرت فرمودند بسیار خب! پس بیایید با من بجنگید. در حالی که حضرت می‌ توانستند همۀ آن‌ها را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. همۀ خوارج پنج‌ شش هزار نفر بیشتر نبودند. اگر ایشان را زندانی می‌ کردند، بقیه هم می‌ ترسیدند. اما حضرت چنین نکردند. حضرت داخل ممکلت خودشان به خوارج اجازه دادند که عده و عُده و پول جمع کنند، اسلحه بخرند و جایی را به عنوان جبهه در نظر بگیرند و تمرین کنند و بعد از اینکه آمادۀ جنگ شدند، ایشان را برای جنگ خبر کنند. خوارج خودشان مکانی را تعیین کردند، تمرین کردند و اعلام کردند که آماده شده‌ایم. علی بن ابی‌طالب(ع) با لشکر خودشان رفتند. حضرت لشکرشان را برای خوارجی که او را کافر خطاب می‌ کردند، حدود سه ماه معطل کردند. صبح و شب می‌ رفتند و برایشان خطبه می‌ خواندند و به سؤال‌ها و اشکالاتشان جواب می‌ دادند. از این پنج‌شش هزار نفر، پانصد شش‌صد نفر باقی ماندند که به هیچ راهی مستقیم نبودند، جز جنگ. یک صبح تا ظهری جنگ درگیر شد. عده‌ ای کشته شدند. عده‌ ای مجروح شدند. عده‌ ای اسیر شدند و یک عده هم فرار کردند ـ‌تکفل را می‌خواهم بگویم‌ـ در همۀ شئون، حضرت فرمودند بر کشته‌ها نماز بخوانید و محترمانه دفنشان کنید؛ آن‌هایی را که اسیر کرده‌اید آزاد کنید، بدون اینکه وجهی از آن‌ها بگیرید و اذیتی به آن‌ها برسانید. آن‌هایی را که مجروح هستند، مداوا کنید و بگذارید بروند؛ آن‌هایی را که فرار کرده‌اند، تعقیبشان نکنید. حتی در نهج‌البلاغه هم آمده که فرموده‌اند حتی بعد از من هم این‌ها را نکشید. این هم تکفل علی بن ابی‌طالب است با دشمن! اما تکفل ما در حق دوست چطور است؟! در حق این مردم چطور است؟! چطور می‌خواهیم برای آقا در بین این مردم روحیۀ پذیرش ایجاد کنیم؟!

ما با مردم وفادارمان چه کردیم؟!

عده‌ای از افرادی که دارند از ما جدا می‌ شوند، از مناطق بختیاری نزد من آمده بودند. در بین این‌ برخی جوان‌ها میل بسیار عجیبی به زرتشتی گری پیدا شده است. بعضی‌ها به من گفته‌اند در قم کلیسای خانگی وجود دارد و تعداد وهابی‌ها زیاد شده است و فعالیتشان گسترده شده و نماز جمعه هم می‌ خوانند! عده‌ای هم گویی دارند بودایی می‌ شوند! این‌ها مشکلات ماست.

بسیاری از این‌ها مردمی بودند که دائم به دنبال ما می‌آمدند و در هر کاری کنار ما بودند. ما با مردم چه کردیم؟ در گذشته هم این‌طور بودیم؟در گذشته هم این‌طور بودیم؟ این‌ ها مردمی بودند که در جنگ با عراق اجازه ندادند عراق یک سانتی متر مربع از خاک ایران را در اختیار بگیرد. در حالی که آمریکا و شوروی به عراق کمک می‌کردند و مردم ما فقط اسلحه داشتند. آیا این جوان‌ها و این مردم نبودند که با دست خالی می‌ جنگیدند؟ دیگر این مردم چه کنند؟ تمام تحریم‌ها را به خاطر ما تحمل کردند. دیگر این خانواده چه کند؟ جوان خود را داده، مال خود را داده، زندگی خود را برای ما داده! دیگر وفاداری بیشتر از این؟! دیگر چه می‌خواهید؟ ما همین‌ها را می‌خواستیم. این وفاداری هست یا نه؟ اما ما با آن‌ها چه کردیم؟ می‌توانیم به حضرت حجت(ع) جواب بدهیم؟

در انتقال میراث گذشتگان به نسل بعد مشکل خواهیم داشت

توجه داشته باشیم که ما در این لباس، از طرف حضرت برای کار در بین مردم مأموریت داریم، مأموریت ما هم تکفل آل محمد(ص) است. هرکسی به فراخور قدرت و توان و محدودۀ خودش جواب دارد، بسم‌الله. اما اگر جواب نداشته باشیم چه؟! کسانی قبل از ما بودند، که خداوند غریق رحمت کندشان، در هر رده‌ای، مرجع یا مدرس یا واعظ یا امام جماعت، هرچه بودند این میراث را به دست ما رساندند. اما آیا ما می‌ توانیم این میراث را به دست نسل‌های بعدی برسانیم؟ الان جوان‌های نسل جدید اصلاً ارتباطی با ما دارند؟ ما برای آن‌ها بیگانه هستیم. دنبال هرکسی می‌روند غیر از ما! چرا؟ جاذبۀ ما چه شد؟ امام‌جماعت مسجد محل قطب مردم بود. مردم برای او می‌ مردند. ما این روزها را دیده‌ایم. پدر من در تهران سی‌ چهل سال امام‌ جماعت بود. دیگران را هم دیده بودیم که مردم برایشان چه می‌ کردند. دخترانی هم که حجاب کامل نداشتند، سراغ امام‌جماعت می‌ آمدند و مسئله می‌ پرسیدند. ما الان فقط اصرار داریم که این دختر حجاب خود را درست کند، در حالی که اصل عقاید او رفته است! اعتقاد یک داستان است، عمل یک داستان دیگر. عمل در رتبۀ بعد از اعتقاد است. اعتقاد لطمه خورده است. ما در انتقال این میراث به نسل بعد مشکل داریم، چون به این نسلی که در زمان ما هستند، نتوانستیم این میراث را منتقل کنیم.

این‌ها مردمی بودند که دائم به دنبال ما می‌آمدند و در هر کاری کنار ما بودند. ….سعی کنیم از این به بعد با این مردم رفیق باشیم و ارتباط داشته باشیم. خدا می‌داند آن بچه‌ای که رفته و مسیحی شده، مسئولیتش را از دوش من برنمی‌دارند. این بچه شیعه است. من باید او را برگردانم. من حق ندارم او را رها کنم. حالا دل ما هم خوش باشد که او رفت که رفت! حالا راحت باشیم! خیر، راحتی ندارد. این دختری که آن‌طور رفته، ناموس شیعه است. امام زمان رنج می‌برند که این جوان مسلمان آن‌طور رفته است. ایشان از این شرایط رنج می‌برند. امام حاضر و ناظر ماست.