در عکاسی مستند اجتماعی همواره حساسیت وجود دارد. هم از سوی جامعه و هم مسوولان. هدف اصلی این نوع عکاسی، نشان دادن کاستیها و کمبودهاست و البته با نشان دادن همین کاستیهاست که شرایط مناسب برای اصلاح آنها به وجود میآید.
در هفتههای گذشته اعلام شده بود که قرار است نمایشگاهی به نام «پرنسسهای کوره» در ژانر عکاسی استیج برگزار شود. گفته می شد عکاس با پوشاندن لباسهای فانتزی به تن دختربچهها، آنها را به یکی از بزرگترین آرزوهای خود، یعنی پرنسس بودن رسانده است.
همین اظهار نظر باعث شد تا سیلی از نظرات و نقدهای منفی روانه عکاس و گالری شود که در نهایت نیز منجر به لغو نمایشگاه شد.
عکاسی از کودکان دارای حساسیتهای زیادی است و گفته میشود که باید اخلاق را در این راستا حفظ و در انتشار چهره کودکان حتی با اجازه والدین، احتیاط کرد.
به همین منظور تصمیم گرفتیم با افشین شاهرودی ـ عکاس و منتقد هنری ـ تماس بگیریم تا نظر او را در این زمینه جویا شویم.
شاهرودی به ایسنا میگوید: در ابتدا باید تکلیف خود را با نوع عکاسی مدنظر روشن کرد؛ ظاهرا عکسهای نمایشگاه مذبور اختصاص به عکسهایی از کودکان کار در کورههای آجرپزی داشته است. زمانی که از عکسهای کودکان کار صحبت میکنیم، در واقع انتظار داریم با مجموعهای از عکسهای مستند اجتماعی روبه رو شویم و اصلا به این فکر نمیکنیم که ممکن است یک عکاس یک موضوع اجتماعی را دستمایه یک کار غیرمستند و به عنوان مثال عکاسی چیدمان یا استیج یا صحنه آرایی شده قرار دهد. عکاسی مستند اجتماعی تعریف و هدفی دارد و آن، نشان دادن نارساییها به قصد ایجاد شرایطی برای اصلاح آن وضعیت است. فکر نمیکنم نمایشگاه ذکرشده با چنین قصدی سازماندهی شده باشد؛ بنابراین بیانصافی است اگر از آن توقع رویکرد مستند اجتماعی داشته باشیم.
او ادامه میدهد: عکاس در هر شرایطی برای انجام کار خود با دو مقوله «قانون» و «اخلاق حرفهای» روبروست. در قانون علی الاصول چهارچوبهایی برای عکاسی تعریف شده که عکاس موظف به رعایت آنهاست. مانند این که عکاس مجاز به زیر پا گذاشتن حریم خصوصی افراد نیست. از طرف دیگر ممکن است در قانون برای چنین مسائلی تعریف مشخصی ارائه نشده باشد ولی اخلاق، بر اساس خصوصیات فرهنگی، مذهبی و عرفی جامعه معیارهایی را برای عکاسی تعیین میکند. عکاس در هر شرایطی موظف است حیثیت و آبروی افراد را در کار خود مد نظر داشته و حفظ کند؛ این را هم قانون میگوید و هم اخلاق حرفهای.
همچنین این مساله را بیان میکنیم که صاحب گالری پس از لغو نمایشگاه، در پاسخ به بازخوردهای منفی اعلام کرده بود که عکسهای این عکاس باعث شده بود که عدهای افراد خیر توجهشان به این کودکان جلب شود و آنها را تحت حمایت مالی خود درآورند.
او درباره این امر میگوید: آنچه عرض کردم عمدتا حول عکاسی مستند اجتماعی بود که عکاس با واقعیات بیرونی سر و کار دارد و طبعا در آن قانون و اخلاق بیشتر از انواع دیگر عکاسی نمود پیدا میکند. اما در نوع دیگری از عکاسی یعنی عکاسی صحنه آرایی شده یا چیدمان، عکاس بیشتر از آن که با واقعیات بیرونی و عینی سر و کار داشته باشد به دریافتهای ذهنی خود از واقعیات بیرون و با ایدهها و اندیشههای خویش سر و کار دارد. در این نوع از عکاسی، عکاس واقعیات بیرونی را ثبت نمیکند، بلکه ایدهها و اندیشههای خویش را تصویر میکند. به عبارت دیگر واقعیت را به شکلی که میخواهد میسازد. من نمایشگاه یادشده را ندیدم ولی میدانم که مجموعهای از عکسهای چیدمان بود. در این نوع از عکاسی، عکاس از واقعیات بیرونی فاصله میگیرد و به تصویر کردن ذهنیات خود و برداشت شخصی خویش از واقعیات میپردازد. مخاطب در مواجهه با عکس هم به نوعی با توجه به شناخت، آگاهی و حساسیتهای فردی خویش و حتی اطلاعات قبلی خود به قضاوت آن و واکنش در برابر آن میپردازد. اگر خیّرینی با دیدن عکسهای آن نمایشگاه به کمکهای انسان دوستانه ترغیب شدهاند باید گفت از موفقیت عکاس است که توانسته با کارهایش روی عدهای تاثیر بگذارد.
شاهرودی تصریح میکند: در این مورد، باید با دیدن عکسها و بر اساس بیانیه عکاس که به همراه عکسهایش در نمایشگاه ارائه میشود، قضاوت کرد. قضاوت درباره عکاسی چیدمان الزاما نیازمند درک و فهم دیدگاه عکاس است. عکاسی صحنه آرایی شده مبین ایدهآلها، روحیات، عقاید و نظریات عکاس است و او براساس آنچه فکر میکند عکس هایش را میسازد و ارائه میدهد. به نظر من بی انصافی است اگر بدون دیدن عکس ها و درک و فهم دیدگاه عکاس که در بیانیه یا استیتمنت نمایشگاه بیان میکند صرفا بر اساس اطلاعات قبلی خود و بدون توجه به دیدگاه عکاس قضاوت کنیم. باید دید عکاس با چه دید و هدفی این کار را انجام داده است.
این عکاس باسابقه همچنین درباره واکنشهایی که با انتشار چنین تصاویری از کودکان، صورت میگیرد، بیان میکند: جامعه ما نسبت به مسائل اجتماعی، مشخصا کودکان کار حساسیت زیادی دارد. در جامعه ما قشر بزرگی از کودکان که بخش زیادی از آنها مهاجرند به کارهایی مانند زباله گردی، دست فروشی، تکدیگری و نظایر آنها مشغولند. جامعه به این موضوع حساسیت دارد. این حساسیت که دلایل دیگری هم دارد، به قضاوتهایی که صورت میگیرد دامن میزند و واکنش ایجاد میکند. مقداری از این واکنشها ناشی از مسائلی است که ربط مستقیمی به عکاسی ندارد.
او توضیح میدهد: این روزها بخصوص در فضای مجازی دایما با عکسهایی از کودکانی مواجه میشویم که سر خود را درون سطلهای زباله کردهاند. این عکسها، حرفها و انتقادات بسیاری را در مورد نارساییها و کمبودهای اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و خیلی از مسائل دیگر به دنبال میآورد. جامعه نسبت به این مسائل حساس است و مطالبهگری دارد؛ بنابراین این قضاوتها و واکنشها غیرقابل انتظار نیست. نه تنها جامعه، بلکه مدیران جامعه و مسوولان هم در این موارد واکنش از خود نشان میدهند؛ زیرا مسوولان موظفاند شرایط را بهبود ببخشند و کمبودها و نارساییها را رفع کنند. بعضی از مسوولان تصور میکنند که نمایش چنین عکسهایی در واقع عملکرد آنها را زیر سوال میبرد؛ بنابراین طبیعی است که آنها نیز واکنش دهند.
با شاهرودی این موضوع را مطرح میکنیم که گاهی شاید تنها عکسها احساسات مخاطب را برانگیخته کند و اگر افراد این کودکان را در زندگی روزمره ببینند، واکنش خاصی نداشته باشند. او میگوید: ممکن است فردی واکنشی نداشته باشد ولی در نهایت همین برانگیختگی در کلیت جامعه ایجاد واکنش میکند. در اوایل قرن بیستم لوئیس هاین (عکاس، جامعه شناس و معلم اهل ایالات متحده امریکا) پروژهای تحقیقاتی را با عنوان «نقش شرایط اجتماعی در ارتکاب جرم» انجام داد. بخش عمدهای از آن پروژه به عکاسی از کودکانی اختصاص داشت که به جای آن که پشت میز مدارس بنشینند و برای مدیریت و اداره جامعه آینده تربیت شوند، در کارگاهها و کارخانههای مختلف به کار گرفته شده بودند و بدین ترتیب بزرگترین سرمایههای آینده بدینگونه به هدر میرفت. انتشار آن عکسها باعث شد جامعه نسبت به این موضوع حساسیت نشان داده و در نهایت همین حساسیت منجر به تصویب اولین قانون کار کودکان در جهان شد.
این منتقد هنری اضافه میکند: امروزه پس از گذشت بیش از صد سال از تصویب آن قانون، و بالا رفتن توقعات اجتماعی در این خصوص انتشار چنین عکسهایی طبیعی است که قضاوتها، واکنشهای تندی را به دنبال بیاورد
در انتها نظر او را درباره پوشاندن لباسهای فانتزی به تن کودکان و بیان اینکه پرنسس بودن آرزوی هر دختر بچهای است، میپرسیم. میگوید: اتفاقا میتواند دیدگاه خوب و هنرمندانهای باشد، از این جهت که عکاس از این زاویه به موضوع نگاه میکند که میخواهد کودکانی را که آرزو و رویاهای زیادی برای آینده خود دارند ولی آرزوها و رویاهای آنها در این شرایط ناعادلانه نابود میشود، به تصویر بکشد. یادم هست که چند وقت پیش توسط یک ارگان انتظامی کودک سرطانیای را که آرزو داشت پلیس شود لباس پلیس بر تنش کردند و در یک مراسم نمادین همراه عدهای پلیس در یک مراسم نمادین شرکتش دادند. در خبرها آمد که این کودک را به آرزویش رساندند. یادم هست یک بار هم کودکی را که آرزو داشت مامور آتش نشانی شود لباس آتش نشانها را بر تنش کردند و به طور نمادین آرزویش را برآورده ساختند. شخصا اعتقاد دارم که عکسهای آن عکاس چنانچه با رعایت موازین قانونی و اخلاقی تهیه شده باشد، در نفس خود نه تنها ایرادی ندارد بلکه میتواند معرف کاری خلاقانه باشد که حاکی از عطوفت انسانی یک هنرمند است.