به گزارش معین نیوز به نقل از (ایبنا) – شاهمنصور شاهمیرزا، کارشناس تاجیکستان در موسسه فرهنگی اکو: تاجیکان علاقه خاص و منحصر به فرد به شعر دارند و تمامی آیین و مراسمهایشان با شعر، کلام موزون و مقفی پیوند تنگاتنگ دارد. شاید به این دلیل است که زادگاه و آرامگاه پدر شعر فارسی تاجیکی، استاد ابوعبدالله رودکی در پنجکنت تاجیکستان قرار دارد و مردم از چشمهسار فیّاض اندیشه او آب خوردهاند و یا اینکه در دبستان به حفظ اشعار شعرا تاکید مکرر میشود و کتب درسی پُر از اشعار شعرای فارسیزبان هست.
به هر صورت، در کشور ما جایگاهی که یک شاعر دارد شاید هنرمند، ورزشکار، خواننده، معمار، نقّاش، بازیگر … نداشته باشد. در این میان، جایگاه خیام نیشابوری ویژه است و پیر و جوان رباعیات او را حفظند و کتاب رباعیات او بارها با شمارگان ۱۰ تا ۵۰ هزار نسخه منتشر شده است. خانوادههای زیاد تاجیکان به فرزندانشان نام خیام را گذاشتهاند و چندین خیابان و مجتمع کشاورزی، محله، مرکز فرهنگی، مدرسه… به نام این ریاضیدان و فیلسوف و منجّم و شاعر گذاشته شده و تندیسش او ساختمان کتابخانه ملی شهر دوشنبه را زینت میبخشد. گویند اوّلین رباعی را رودکی سروده و آدمالشعرا وقتی از جایی گذر میکرد که بچگان بازی داشتند و کودکی میگوید: غلتانغلتان همیرود تا بُن گو و این مصراع رودکی الهام میبخشد تا رباعی را خلق کند.
رودکی نیز به اغتنام وقت و دانستن لحظات عمر و شاد زیستن و قناعت در رباعیاتش تاکید دارد. چنانچه گوید:
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
یا:
شاد زی با سیهچشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
خیام این مضامین و اندیشه را به اوج رساند و اندیشه خیامی به نام او مسجل شد.
باری، استاد روانشاد لایق شیرعلی (۱۹۴۱-۲۰۰۰)، شاعر بلندآوازه تاجیک که خود را “شهپسر خیام” میگفت، بیشترین تاثیر را از خیام گرفته و زندگی خیام را بارها در شعرهایش به رشته نظم کشیده است.
استاد لایق در شعری با عنوان “خیام در قعر اقیانوس” که اشارهای است به ماجرای پیدا شدن کتاب رباعیات خیام اندرون صندوق کشتی غرقشده تایتانیک در عمق چهارهزارمتری اقیانوس و در تصویر شاعر تاجیک آب اقیانوس از طعم لذیذ رباعیات خیام بویی میبرد و طوفان به پا میکند:
سفینه غرق دریا شد.
درون آن سفینه یک سفینه
رباعیات شورانگیز خیام سخنور بود
سفینه در سفینه غرق دریا شد.
رباعیات دنیاگیر دریاگیر شد، زیرا
دل خیام اندر سینه دریا
تپیدن داشت با امواج افکارش،
تپیدن داشت با امواج اسرارش.
… نخستین بار در عرض وجود خویش
رباعیخوان شد اقیانوس.
رباعی خواند و طوفان کرد،
رباعی خواند و طغیان کرد،
ز بس اندر نهاد هر رباعی شور و عصیان است،
ز بس اندر بساط هر رباعی شور انسان است.
میان گنجهای بیشماره،
در این دریای ناپیداکناره
به از صد مخزن سیم و زر و صد خرمن گوهر
رباعیات عالمگیر خیام،
همه فطرت،
همه تدبیر خیام
لایق در شعر دیگری به نقش و جایگاه خیام در علم ریاضی اشاره میکند که خدمات او کمتر از اینشتین و دیگر بزرگان رشته ریاضی نیست:
بود اگر خیام همدوران ما
آرزوهایش به سامان میرسید.
تا به چرخ دیگر، افلاک دگر
دستش آسان میرسید.
بیشک، او میبود مرد همنظر
با سیولکوفسکی یا که اینشتین
در زمین میجست اگر راز فلک،
در فلک، راز زمین.
«گورستان خیره» عنوان شعر دیگری از استاد لایق است که شاعر ضمن نگاهی به تاریخ و تحلیل حوادث ایام پرشور و فتنه گذشته ایران بر جایگاه ممتاز شاعر اشاره میکند که شاعران به عنوان وجدان بیدار هر دور و زمان قد الم کردهاند:
چه گورستان خوشبختی است خیره،
که در آن قالب خیام خفته.
کجا خیام؟ اندر سینه خاک
همه عصیان آن ایّام خفته.
همین یک مشت خاک پاک ایران
به از هر خاک مشرق نورخیز است.
بداند خاک هم، افلاک هم نیز
که شاعر پیشوای رستخیز است.
همین یک مشت خاک پاک خیام
بود از زندهها هم زندهدلتر.
از این یک مشت خاک آغاز گیرد،
اگر برپا شود یک روز محشر!
برای زندگان باید بگویم،
که قبرستان برای مُردگان نیست؛
که قبرستان برای زندگان است،
که تا دانند فردا قدرشان چیست…
برای زندگان باید بگویم،
که شاعر را به چشم کم نبینند،
که گر شاعر به بزم و سورشان نیست،
در این دنیا به غیر غم نبینند.
سخنور نامدار تاجیک در شعر «واپسین نفس خیام» به لحظات پایانی عمر خیام که کتب “شفا”ی بوعلی سینا، استادش را در دست داشته، اشاره میکند و توجه خواننده را به نکتهای جلب میکند که شاعران در زنده بودن خویش در پی عمر جاویدانهاند و در پی کسب نام نیک میباشند و همه تلاشوسعی آنها بر این بوده که رسالت شاعری خویش را برای بشر انجام دهند:
علاج درد جستن در همه حال
ز طبّ بوعلی کار نجیب است،
ولی بهر حکیمی مثل خیام
“شفا” را خوانده جان دادن عجیب است.
نمیجوست از “شفا” خیام سحری
که صد سال دگر عمرش فزاید،
فقط میخواست اندر واپسین دم
“شفا” را چون در دنیا گشاید.
فقط میخواست با چشمان سینا
نظر سازد به چشم مرگ باری.
فقط میخواست اندر بستر مرگ
ورا سینا کند بیمارداری.
اوج قله آثار استاد لایق رباعیاتی است که شاعر آنها را «جامِ خیام» عنوان گذاشته و در این اشعار نغز نزدیک به ۳۰۰ رباعی فراهم آمده است که در حالوهوای رباعیات خیام سروده شده اند.لایق با تالیف این گونه رباعیات ثابت کرد که در این عرصه استاد ماهر و شاگرد سزاوار پیر رباعیسرایان مشرقزمین است:
ایران، من و تو چو پاره آب جدا،
ماننده آفتاب و مهتاب جدا.
هر سو به تلاش زندگی جاری شدیم،
سرچشمه یک است و ما چو شاخاب جدا.
***
جامی و بتی و عاشقی خوش حالیست،
سالی که گذشت با خوشی، خوش سالیست.
خیام، به هر زمانه در بزم خرد
جام تو پُر است، لیک جایت خالی است.
***
این صبح دوام شام چون زندان است،
این خنده نشان دیده گریان است.
هر چیز نوی که حاضران یافتهایم،
گم کرده رفتگان پُرارمان است.
***
ما حلقه بین اوّل و انجامیم،
پرورده عصر بیست و شیر خامیم.
خیام که گفت، بوده بیذریاتی*،
مادام که ما شهپسر خیامیم؟!
***
خیام، دلت از دل ما آگاه است،
هر یک سخنت سرود درد و آه است،
بیت تو دریست باز بر کعبه دل،
شعر تو چو عمر آدمی کوتاه است.
***
خیام، سخنهای تو ناتکرار است،
جام خرد تو جاودان سرشار است.
هر کس که نخورد جام تو، مستی کرد
هر کس که بخورد، عاقل و هوشیار است
***
از خاک نیشابور صدا آید باز،
فریاد دل از هر دو سرا آید باز؛
ای خیمه آسمان، دوصدپاره شوی!
خیام به خیمهاش کجا آید باز؟
***
برتر بود از جهان جهان خیام،
مافوق زمان بود زمان خیام.
این خیمهنشینانِ جهانِ خاکی
یک خیمه ندوزند به سان خیام.
***
از گردش ایّام به کف جام بمیر،
آرام نمیر، با دلآرام بمیر.
خواهی که به گور تو نشیند خورشید،
در پرتو آفتابِ خیام بمیر
***
بر خیره خیام گذر کردم باز
بر چهره ایّام نظر کردم باز.
دیدم که جهان شکستهتر از دوش است
صد توبه شکسته، باده سر کردم باز
روی هم رفته استاد لایق که بیشترین تعداد رباعی را در ادبیات معاصر تاجیک سروده، داشتههای ذهنی خود را بار دیگر در طبق اخلاص میگذارد. این رباعیات آن قدر بیپرایه، روان، ثلیث و فصیح هستند که حتی چند خواننده تاجیک آنها را در هوای موسیقی میخوانند. و قسمت اعظم آنها را مردم و علاقمندان ادب از حفظ میباشند. رباعیات لایق دلنشین و روانند و نکهتی از گلهای باغ سبز خیام را به مشام میرسانند.
شاعر تاجیک ضمن تمجید از مقامومنزلت خیام تاکید میکند که نباید مغرور و شیفته نیاکان باشیم و در غفلت بمانیم بلکه اگر ما خود را وارث این بزرگان میدانیم، بایستی اندیشه و افکار آنها را گسترش دهیم و افتخار پوچ را کنار بگذاریم:
تا چند تو با گذشتگان مینازی،
با رودکی و به حافظ شیرازی؟
وقت است، سر منبر آزاد سخن
خیامِ دگر، حافظ دیگر سازی!
بیذریات– بی فرزند، بدون نسل. نوشتهاندکه گویا خیام فرزندی از خود به یادگار نگذاشته است.