همه او را سلیمان خوانده اند. تذکره نویسان و وقایع نگاران معاصر که وی را دیده یا از سروده های او چیزی به نقل آورده اند، جز این نام و شناسه برای او نمی شناسند. حاجی سلیمان صباحی بیدگلی یکی از آشناترین چهره های دوره بازگشت ادبی در پایان سده ۱۲ هجری است.
او که پس از پیمودن مراحلی از تکامل ادبی در زادگاه خود بیدگل به مصاحبت شاعر نامآور عصر زندیه حاجی لطفعلی بیک آذر بیگدلی توفیق یافت، توانست در پرتو حمایت های بی دریغ این شاعر به نقطه اوج تکامل ادبی دست یابد و گوی سخنوری و گشاده زبانی را از همگِنان برباید. صباحی به مدد آذربیگدلی توانست به حلقه ادبی مشتاق اصفهانی راه یابد و با نشان دادن استعداد خارق العاده خود در سرودن غزل و قصیده، نام خویش را به عنوان یکی از نام آورترین پیشاهنگان دوره بازگشت ادبی در تاریخ ادبیات فارسی جاودانه سازد.(۱)
زندگینامه
سالروز تولد این شاعر به درستی روشن نیست. سلیمان صباحی بی گمان در بیدگل زاده شد و تمامی کودکی و نوجوانی و بیشتر عمر خود را در آنجا سپری کرد و جز سفری به مکه و سکونت مدتی در شیراز و سفرهای کوتاهی به قم، اصفهان و مشهد، ماندگاری و وابستگی نسبت به جایی برای او شناخته نشده است. بیدگلی به کمک ذوق خدادادی از همان نوجوانی بدون آنکه به طور ویژه از استادی درس شعر و شاعری آموخته باشد، همانند بیشتر یا همه شاعران به خط شعر افتاده است. (۲) وی در اصل شاعری خویش را مدیون و مرهون استادی ندانسته و خود در تصویر این رویداد گفته است:
بی ساز و برگ و همدمی از خامی / طمع افتاد همچو گرد به دنبال کاروان
اختر گرجی شاعر و نویسنده عصر قاجار و معاصر درباره صباحی گفته است: «حاجی سلیمان به اکثر علوم رسمی مربوط به فن ریاضی مسلط بوده است.» خطوط برجای مانده از عالمان آن دوران در اسناد مربوط به عصر صباحی و پس از آن نشان از رواج و گسترش بازار دانش و هنر در این ناحیه کویری دارد و نیز وقف نامه هایی که بر پایه آن کتاب ها و آثار علمی برای علما و طلاب قریه بیدگل وقف شده است. این معنی را می توان بر پایه اسناد موجود در بیش از ۱۰۰ سال پیش از تولد صباحی تا بیش از ۱۰۰ سال پس از مرگ او در بیگدل مسلم دانست. (۳)
بر پایه گفته بزرگان آن دوران، مبنی بر مهارت صباحی در دانش ریاضی، پذیرش بی چون و چرای آن نخست اندکی دشوار می شود اما با عنایت به اینکه فصول این دانش در عصر شاعر و پس از آن از روی متن هایی مورد آموزش و بحث علمی قرار می گرفته که تدریس آنها در حوزه های علمی رواج داشته است، می تواند تا حدی قابل درک باشد. آنچه بیش از هر چیز مهارت یا آشنایی صباحی را نسبت به این دانش به ذهن نزدیک می کند به کارگیری برخی از اصطلاحات نجومی و ریاضی در سروده های اوست مانند این بیت که در آغاز قطعه ای برای دوست لاهیجانی خود آورده است:
صبا اگر گذری افتدت به لاهیجان که هست میل / در آنجا مرا چو زهره به حوت
آغاز شاعری بیدگلی
بر پایه اسناد موجود پذیرفتنی است که صباحی پیش از آغاز دهه سوم عمر در همان زادگاه خود گام های بلندی را در فن شاعری برداشته و شعر او در سنجش پختگی، شایستگی طرح در محافل ادبی و ثبت در سفینه های اهل ذوق را به دست آورده باشد، موضوعی که پس از یک محاسبه کوتاه قابل دستیابی است. وی پس از آشنایی با آذر مدتی در اصفهان و برهه ای در کاشان و زمانی در قم زندگی کرده و میان آن ۲، انس و الفتی شگفت بوده است و در محافل خصوصی و ادبی سروده های خود را برای یکدیگر می خوانده اند. (۴)
سروده هایی که به نام صباحی معرفی شده اند
دیوان اشعار صباحی شامل ۶۷ غزل، ۲۵ قصیده، ۳ ترکیب بند، بیش از ۲۹ قطعه و ۱۰ تک بیت، ۱۰۳ ماده تاریخ، ۶ مثنوی کوتاه، ۵۳ رباعی است و همانطور که پیداست، وی در انواع شعر طبع آزمایی کرده است. صباحی در دیوان اشعار خود ۶۷ غزل دارد و مثل ادیبان، شاعران و سخنوران پیشین در زمینه دین، عرفان، اخلاق و عشق الهی به صورت صریح یا به شکل استعاری، اشعار خود را سروده است. قصاید صباحی هم از نظر همانند سازی با دیگر سخنوران شامل: مسایل دینی و مذهبی، توحید و رثا است و در مواردی هم این مطالب را در هم آمیخته و سروده خود را به پایان برده است.
اشعار صباحی
در میان گروه شاعران بازگشت ادبی، صباحی بیدگلی جایگاهی ممتاز دارد. وی در سرودن انواع شعر طبع خود را آزموده و در هر نوع سخن به خوبی از عهده ادای آن برآمده است. صباحی در غزل شیرین و لطیف خود به سخن سعدی و حافظ توجه دارد و در قصیده، آثار شاعران بزرگ سده های پنجم و ششم سرمشق اوست و چنانکه شعر او گواه است به تتبع آثار آنان کوششی فراوان داشته و به عظمت کار شاعرانی چون فرخی، سنایی و انوری به دیده حرمت می نگریسته است. به هر حال تاثیر وجود صباحی در تحول ادبی بر بنیاد شیوه شاعران پیشین انکارناپذیر است زیرا فتحعلی خان صبا، ملک الشعرای دوران فتحعلی شاه و سرسلسله گویندگان عصر قاجاریه و مروج هنر شاعری در آن دوره پرورده مکتب اوست. (۵)
سبک و شیوه
یکی از آرایههای چشمگیر در اشعار صباحی، تلمیح است. تلمیحات عصاره داستان های فرهنگی هستند و با مطالعه آنها می توان به محتوای فرهنگ قومی توجه کرد و چگونگی تلقی و برخورد تاریخی اقوام را با جهان و فراجهان دریافت. تلمیح و اشارات او بیانگر آگاهی و دانش او از قرآن و احادیث داستان های پیامبران، بزرگان و روایت های گذشتگان است. در اشعار او به داستان حضرت یوسف(ع) بیشتر از پیامبران دیگر اشاره شده است. افزون بر داستان های دینی، داستان های غنایی و عاشقانه فرهنگ و ادبیات فارسی مورد تلمیح و توجه شاعر بوده است. (۶)
بویی دهد زیوسف گمگشته ام نشان / این پیرهن نهان که در این کاروان سپرد
او از انواع آرایه های لفظی و معنوی برای ایجاد تصاویر زیبای هنری و خلق معانی جدید بهره گرفته است. انوع تشبیه، استعاره، جناس، تناسب و مراعات نظیر و … در شعر او کاربرد بیشتری دارد. ترکیبات او نیز هرچند تازگی چندانی ندارد، گاه برای ایجاد خلق تصاویر و معانی جدید موثر و در خور تحسین است و از برخی آرایه های مشهور و متداول سبک هندی و عراقی همچون پارادوکس، استخدام، حس آمیزی و نشرهای گوناگون در شعر او خبری نیست.
صباحی پختگی سبک خود را مدیون ممارست پیگیر در آثار سخنوران گران مایه شعر فارسی می داند به صورتی که سبک قصیده او در ثنای امام علی(ع) به پیروی از قصاید عنصری، فرخی و انوری سروده شده است. بی تردید آنچه صباحی را جاودانه کرده مرثیه و مدایحی است که در شأن پیامبر اکرم(ص) سرود. به خصوص ترکیب بند وی در وقایع عاشورا به واقع تکان دهنده و کوبنده است تا جایی که صباحی را با این ترکیب بند محتشم ثانی نامیده اند. اشعار صباحی به اندازه ای زبانزد خاص و عام بود که وی را «مجد شیوه شاعران باستان» نامیده اند. همچنین صباحی را از اساتید مسلم سرایش تاریخ می شناسند. (۷)
منابع:
۱. از صبا تا نیما، یحیی آرین پور، شرکت سهامی کتاب های جیبی، تهران ۱۳۵۵
۲. چراغان، محمدرضا وصاف بیدگلی به کوشش ایرج افشار، چاپ عکسی، فرهنگ ایران زمین، بی جا، ۱۳۵۸
۳. دیوان صباحی بیدگلی، احمد کرمی، چاپ خواجه تهران، ۱۳۶۵
۴. زیبایی شناسی سخن، بیان، میرجلال الدین کزازی، چ۱، چاپ علامه طباطبایی، تهران، ۱۳۶۸
۵. دستگردی، وحید، مجله ارمغان، شماره ۲، تهران
۶. موحدی، عبدالله، صباحی بیدگلی پیشاهنگ نام آور دوره بازگشت، فصلنامه کاشان شناخت، شماره ۶، بهار و تابستان
۷. بیضایی کاشانی، پرتو، شرح حال صباحی بیدگلی کاشانی، مجله ارمغان، شماره ۲