وجودی که شاهین تعادلِ معادلاتِ فرهنگ و اندیشهی یک سرزمین و ارزشهای ادبیاش تواند بود.
وجودهایی که در هر عصر-اگرچه کم تکرارشونده- ولی پیشبرندهی جریانات ادبی یک سرزمیناند و… دکتر رضا براهنی با جدلهای موثر قلمیاش، وجودی جریانساز در ادب آن دههها بود. هم با طلا در مس خود؛ هم با مقالات و سخنرانیهای پر هیاهویش، نظیر سخنرانی و مقالهی مربع مرگ خود در حاشیهی چهرهی چهار شاعر همروزگارش بود. جدلهایی که در هر مرحلهای جریان موثری در خط عرضی و طولی ادب معاصرمان را باعث گردید.
میدیدیم که از دهه ۲۰ تا ۵۰ جریان شعر معاصر، جلوهای نو شونده یافته بود؛ اما میدیدیم که نقد شعرمان نتوانسته بود نو شود… و براهنی با طلا در مسِ آن سال هایشْ، نخست در یک جلد، در اواخر دهه ۴۰- دو جلدیاش در دهه ۵۰ و… سه جلدیاش که در دهه ۶۰ منتشر شد؛ توانست تاثیر شگرفش را در ادب معاصر بگذارد… و این جریان نو شونده در ترازوی نقد شعر سرزمینمان و برای فضای آکادمیک ما خلق شد و تاثیرش را گذاشت.
جریان نو شوندهای که تاثیرش را نه تنها در فضای نقد شعر معاصر؛ که رایالعین در همه نقدنوشتههای معاصر گذاشت و همهی نقدهایمان بهسامان شدند و از سرچشمهی نقد طلا در مسِ براهنی بهرهها گرفتند.
اما با براهنی درهمان سالها چه کردند؟ برای وجود ذیجودش به طنز و تسخری تنها نیش زدند و نیش زدند و نیش زدند.
… و در خصوصش در همان سالها کوک کردند که: براهنی، فارسی مینویسد انگلیسی حرف میزند؛ ولی ترکی فکر میکند. اما براهنی در همه تحلیلهایش در همهی سالها نشان داد که فارسی مینویسد. در فضای فرهنگی سرزمینش فکر میکند و برای اعتلای فرهنگی سرزمینش دغدغههای شیفتهوار دارد و…
و زمانی دورتر درمقالهی پر سروصدای «من دیگر شاعر نیمایی نیستم» نشان داد که شعر نیمایی از ریل اصلی خود در حال خارج شدن است. دغدغهای که در آن سال ها کمتر فهمیدند و شدند.
براهنی در جبههای دیگر و برای موجبههای تشتت فرهنگ در ایران، هم دغدغه داشت؛ که چرا تاریخ ما درهمهی قرنها تصویری مردانه داشته و حضور زن در آن کمرنگ است؛ و کتاب پر قدر «تاریخ مذکر» را در سال ۵۱ نوشت. زمانی که دیگر حضور زن درحال نضج و شکوفایی بود. زمانی که زمانهی حضورزن درعرصههای مختلف ادبی، فرهنگی-اجتماعی کشور بود و پروین و فروغ دو چهرهی پر جلوهاش شده بودند. زمانی که سیمین دانشور از سویی و سیمین بهبهانی از دیگر سو، به چهرههای ادبی تاثیر گذار در ادب معاصر تبدیل شده بودند…
و رضا براهنی یکباردیگر به تنهایی توانست جریان شعری به وجود آورد؛ که به گواه ارائهی آثارشان، حداقل ۱۰ نفر را قله نشین شعر معاصر کرد. قله نشینانی همچون: رزا جمالی- شیوا ارسطویی و فرخنده حاجی زاده از برجستگانش شدند.
در عرصهی داستان مدرن نیز با نقد رمان ۱۰ جلدی کلیدر، که نخست در مجموعهی «نقد آگاه» و سپس در کتاب «رویای بیدار»ش نشان داد که نه دهم آن تنها توصیف است نه داستان؛… و شاکلهی ادلهاش، نداشتن دیالوگ بود… و خلائ اش را توصیف اسب و کوه و دشت و قلمفرساییهایش پرکرده است…
و خود حداقل در دو رمان «آواز کشتگان» سال ۶۲- و «رازهای سرزمین من» به سال ۶۶- و به شیوهای مارسل پروستی؛ زمان را برهم میزند و به شیوهی جیمز جویس و هنری جیمز ساختمان داستان را پی می ریزد.
به واقع اگر دکتر براهنی در دهه ۴۰ و ۵۰ و تا اندکی ذر دهه شصت، توانست چهرهی نقد ادبی را در شعر بشناساند؛ در دههی هفتاد و با انتشار مجموعه مقالاتش در «رویای بیدار» جریان داستان نویسی امروز ایران را در تحلیلی فشرده، ولی موثر؛ معرفی کرده است.
و ما براهنی را قدر ندانستیم براهنی را خاموش کردیم و بالاخره براهنی را کوچ دادیم.
… و اگر امروز هم رویکردی به نقدهایش بشود؛ هنوز هم میتوانیم به درک درستی از دکتر رضا براهنی برسیم…و هنوزهم میتوانیم او را در آثارش زنده بیابیم و در کنارش بسیار بیاموزیم. چرا که ما هنوز هم فقر آموزش داریم.
- نویسنده : عباس مهری آتیه