مدرسه ی غیرانتفاعی باغ ارغوان لاهیجان سالهاست که دغدغهاش را فراتر از دانش قرار داده است چرا که به این باور رسیده که اگر دانایی با توانایی دست در دست هم ندهند آموختنِ صرف راه به جایی نخواهد برد.
مدرسهای که به جای اینکه کودکِ مصرف گرا تربیت کند دانش آموزانش را هر چند وقت یکبار در بازارچه ی هنرهای دستی و خوراکیهای سالم مدرسه که با همت خود آنان و اولیایشان تدارک دیده است در نقش یک فروشنده مینشاند تا لذت تولید و فروختن و به دست آوردن را به او بیاموزد.او را در جشنواره غذای بومی و محلی بر سفره ی فراخ غذاهای با اصالت گیلانی میهمان میکند تا طعم تناول کردن این خوراکیهای اصیل گیلان زمین در کنار همکلاسیهایش و خاطرهای که از این همه شور و هیجان و نشاط به جا میماند طعم فست فودهای سرطان زا و غذاهای ناسالم را از یادش ببرد.
کالکباب، اناربیج، نان خلفه، کاکا، ترش تره، فسنجان، باقالی قاتق، ماهی شکم پر، کشک بادمجان، اردک شکم پر، سیرقلیه، زیتون پرورده با سبزی های معطر محلی، بادمجان کباب ، آلوچهخورشت و …با طعمهای بی نظیرشان چیزی نیست که ساده بشود از کنارشان گذشت و حیف است که دخترانمان این آورده ی ناب آبا و اجدادی مان را به کودکان آینده شان هدیه ندهند و یا خود به سفره ی خانه ی بختشان نبرند.مدرسه ای که در جشن پدر و دختری چنان خاطرهای در ذهنش میسازد که تا سالیان سال قداست دامان مادر و دستان مهر پدر را به یاد داشته باشد.
و مکان آموزشی نابی که ۳۲ نفر از دانش آموزانش در شبهای شیرین اعتکاف امسال به همراه مدیرشان حلقه ی متصلی می شوند برای پناه بردن به دامان امن الهی و صیقل روحوجسم.اینجا جاییست که سهم منحصر به فردی در حوزه تربیتی شهرستان لاهیجان به دوش میکشد و این را باید از زبان مادران دانش آموزانی که با اطمینان خاطر فرزندانشان را به این محیط امن آموزشی تربیتی میسپارند شنید و از مسوولین فرهنگی شهر که از فرماندار و امام جمعه شهرستان گرفته تا ریاست ارشاد و رئیس آموزش و پرورشش بارها در جشنها و برنامههای خلاقانه این محیط آموزشی شرکت کرده اند.و این روزها در شادمانه ای دیگر «جشن بزرگ تکلیف» فرشتههای کلاس سومی اش را با چادر زیبای سفید و صورتی شان در خیل دیگر فرشتگان مدارس شهر برگزار نموده است؛ با هم خوانی سرود زیبای:
«تکلیف من از امروز روشنه
من با خدا هستم، خدا با منه»
و می رود تا در مسجدی دیگر میزبان مراسم احیای شب نیمه ی شعبان با دیگر دانش آموزان مشتاقش باشد تا لذت انتظار امام عصرشان را به آنان بچشاند باشد که این خاطره دریچه ای باشد در زندگی شان به سمت ظهور.
و من چقدر خرسندم که کودکم از یک روز نرفتن به مدرسه رنج می برد و این همان پیامی است که من و تمام آنان که به دنبال سنجش میزان نشاط یک محیط آموزشی هستند باید دریافت کنند. مدرسهای که با همه ی عظمت رسالتی که بر دوش میکشد همچنان چشم انتظار همت مسئولین دغدغه مندیست که محیط آموزشی شایستهای را در خور این فرشتههای زمینی که در مکتب زهرایی تلمذ می کنند فراهم کنند؛ آنچه که تاکنون علیرغم مرارت و سعی بسیار میسر نشده است و : « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!» باشد که این صلای خاموش قلم بهگوش مسوولین امر برسد که:
« ای که دستت می رسد کاری بکن»
رحیمه احمدپور