شهلا شهابیان بانوی داستان نویس ساکن لاهیجان دیاری که نامش نه فقط با چای و ابریشم که با بیژن نجدی از پیشگامان داستاننویسی پست مدرن ایران پیوند خورده ،خانه داستان نجدی را در این شهر تشکیل داد و با اراده ای قابل تقدیر به برگزاری جایزه ادبی به یاد نجدی و با عنوان ” یوزپلنگانی که با او دویده اند ” همت کرد.
جشنواره ای که تیر ماه ۱۳۹۹ سومین دوره اش را با معرفی برترین آثار ارسالی به این جایزه جشن گرفت و پاییز امسال آثار در قالب کتاب منتشر شد .
جواد عسگری و نبی الله صالحی نژاد نفرات اول این جشنواره بودند دو تن از نویسندگانی که داستانهایشان در این کتاب به مخاطبان عرضه شد.
جواد عسگری با ” رد پای روی برف ” ما را تا عاشقانه ای غمگین برد : ( فرزانه گفت صدای شلیک را نشنیده اما دیده که چگونه سینه او ناگهان تکان خورد، چشمان سیاه عمیق و همیشه خستهاش ناگهان درشت شد و بعد زیر سبزی رنگ پریده لباس، درست کنار قلبش خورشید غروبگاهی طلوع کرد).
نبیالله صالحینژاد نیز ” شهری با کفشهای ورنی ” را نشانمان داد :(وقتی همهی نگاهها به لبهای ماهتیتی دوخته شد وقتی ماهتیتی از بزرگان مجلس اجازه خواست آسمان برقی زد و ترمز ماشینی پای سفرهی عقد با غرش رعد یکی شد و سه مرد مسلح که چشمانشان دیده نمیشد در میان بهت همگان پوریا را کتبسته با خود بردند).
آثار نجمه یوسفزاده و اسماعیل سالاری مقام دوم و داستان های سجاد سیارفر و مرتضی امینیپور نیز مقام سوم را دریافت کردند.سایر برگزیدگان این جایزه ادبی نیز :نسیم نیکوش، مصطفی معصومی، مریم حبیبی،مائده فلاح و فرزانه نامجو بودند.
شیوا پورنگ نویسنده و داور این دوره از جایزه ادبی نجدی ،از بازی جملات منتخب داستان “رد پای روی برف” جواد عسگری تا خوشرقصی کلمات داستان “شهری با کفشهای ورنی” نبیالله صالحینژاد سخن گفت .
وی بیان کرد: بارها شنیدهایم سوژههای بشری محدودند و داستان کوتاه زمانی میتواند در خیل بیشمار داستانها رخ بنماید که خالقش شیوهای نوین برای روایت خود انتخاب کند. وقتی نجمه یوسفزاده در داستان “انگار چیزی جا مانده باشد” ناهنجاری و عدم امنیت شغلی معدنچیان را از ریزش تا داستانی تخیلی مستحیل میکند وقتی اسماعیل سالاری در “ماجرای مرزی” شیوهی روایتش زبانی برگزیند که داستانش را از یک داستان فارسی محض متمایز کند نه به نوعی که خواننده را پس بزند بلکه ترغیبش کند به دنبال کردن ماجرایی که پازلوار تاریخ زیروروشدهی این خاک را کنار هم بچیند، وقتی سجاد سیارفر مرگ و عشق را بکشاند به دخمه و روایت زندگی فداکارانهی نساسالارها را به عنوان “سالار مردگان” شیرین و بیریا برایت تعریف کند، وقتی مرتضی امینیپور در “همزاد” نشان بدهد خبث بشری همزاد ذات اوست و ترسها گریبانگیر انسان میشود وقتی بترسد و به شدت به بازی دایرهوار سرنوشت اعتقاد داشته باشد، میتوان به راحتی پیوندهای برجستهی محتوا و تکنیک را در آثار شش نفر اول تا سوم برگزیدهی مسابقه ادبی نجدی را جستجو کرد. نسیم نیکوش در “بازماندهایم” هنرمندانه داستان مردمانی را که سیل بنیاد خانه و اساس خانوادهشان را ریشهکن کرده از زبان بازماندهای روایت میکند که در بیان داستانش مرزهای بین کودکی تا بزرگسالیاش را، از زمان از دست دادن خانواده تا به فرزندخواندگی رفتن را در رفت و برگشتهای زمانی به هم پیوند میدهد، و اما مریم حبیبی “در دختران درخت” هنجارشکنانه به بزهی میپردازد که معمولا پنهان است زنای با محارم و کشتارشان که ریشهای عمیق در روان نابسامان جنایتکار دارد. حال به کجا میکشد اگر تجاوز پدر به دختر، ثمری داشته باشد مردی که در هیچ کجای این خاک نشانی ندارد و حتی نمیتواند کلمهای بخواند و تنها هنرش ساختن عروسک است عروسکهایی که مثال خوبیاند از زنانی که خود هرگز تعیینکنندهی سرنوشتشان نیستند، مائده فلاح در “زری همهی درزها را میدوخت” به هنر زنی میپردازد که پارگیها را میدوزد اما در به دست گرفتن تمام و کمال زندگی خود در میماند و سرانجام با آنکه از هر نظر در زندگی توانمندتر از همسر و اشخاص پیرامون خویش است نمیتواند بر مرگ فائق آید، داستان “آنطرف پنجره روزتر است” ِفرزانه نامجو داستان مرور عشق است، کارگری که با تماشای پنجرهای، زنی را میبیند که شبیه عشق قدیمیاش است با همان ظرافتها و زیباییها چشمها را میبندد و خود را در قالب مردی میبیند که با همراهی با عشق قدیمی میتوانست باشد و اما نیست و همواره پس از بازگشت از کار زنی منتظر اوست که هیچ شباهتی با معیارهای عاشقانهی او ندارد، چه میشد اگر عشق او دختری سنتشکن نبود که به جای گذاشتن چادر عربی شال سرخابی میگذاشت و چه میشد اگر او میتوانست سنتشکن باشد و با دخترعمویش ازدواج نکند؟
این تنها نگاهیست به سومین کتاب از سری “یوزپلنگانی که با او دویدهاند” ، از برگزیدگان جایزهی داستان بیژن نجدی و بیشک خواندن این مجموعه خالی از لطف نیست.
امید که یوزپلنگان ادبیات این دیار با ترغیب خوانندگان همچنان پرشور و چالاک به دویدن خود ادامه دهند.