در بخشی از این گفتوگو فرخ نگهدار به بررسی جریانهای منتقد درون کشور میپردازد. او تاکید میکند:
دو گرایش، طیف اصلاحطلبان را تشکیل میدهند؛ از نگاهی که آقای خاتمی دارد تا نگاهی که جریانهای رادیکالتر درون اصلاحطلبان مثل آقای تاجزاده و همفکرانش دارند. اینها به نظر من یک طیف هستند و تنها در تاکتیکها و تحلیلها با هم تفاوت دارند. اما در مطالبات و نوع نگاه به اقشار اجتماعی و نیروهایی که میخواهند جذب کنند، تفاوت عمدهای بین آقای موسوی، خاتمی، کروبی، تاجزاده و دیگران نمیبینم. اینها یک بلوک هستند. طیف سوم هم حامیان و همفکران دولت آقای روحانی، از کارگزاران گرفته تا لاریجانیها و دیگر محافل اصولگرایان میانهرو هستند. این طیف عموما الیتگرا هستند و اهمیتی برای ارتباط با توده مردم قائل نمیشوند. حفظ ارتباط با صاحبان قدرت اقتصادی و فرهنگی برایشان اولویت دارد. ما در دوره ملیشدن نهضت نفت هم این نگاه معین را میدیدیم؛ مانند حزب ایران که دارای این خصوصیات بود. در دوران بعد از انقلاب هم من نگاه آقای لاریجانی، ناطقنوری و در مقاطعی نگاه آقای رفسنجانی را در این راستا ارزیابی میکنم.
طیف دیگری هستند که میخواهند با طبقات پایینتر جامعه ارتباط برقرار کنند و نوعی تودهگرایی عوامانه در رفتار سیاسیشان مشهود است. آنها از نظر برنامههای اقتصادی هم سعی میکنند طوری صحبت کنند که اقشار پایینی جامعه را به حمایت ترغیب کنند. برخی در جلب اقشار پایینی بیشتر موفقاند و برخی کمتر. من هنوز نمیتوانم شهادت بدهم که جریان نزدیک به آقای احمدینژاد، رئیسجمهوری اسبق، توان و ظرفیت لازم برای سازمانگری مطالبات اقشار حاشیهای یا به حاشیه راندهشده را داراست یا خیر. شواهد زیادی در دست است که سازمانهای دولتی و شبهدولتی ظرفیت یا زمینه بیشتری برای تغذیه از اقشار حاشیهای یا به حاشیه راندهشده خواهند داشت. در هر حال پاسخ به این سؤال که تودهگرایی عوامانه یا حامیپروری تا چه میزان زمینه برای تولید قدرت دارد، مسئلهای است که باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرد. با این همه یک نکته واضح است؛ هرگاه جریان آقای احمدینژاد نخواهد یا نتواند با سایر نیروهای ناراضی تعامل کند، بسیار بعید میدانم به یک نیروی جدی در مناسبات قدرت در جامعه ما فرارود.