به گزارش مشرق، برنامه این هفته سرچشمه با موضوع بررسی انجمن حجتیه و با حضور محمود بازرگانی اعضای جدا شده از حجتیه از شبکه پنج سیما پخش شد.
وی در ابتدای این برنامه با اشاره به سابقه رشد بهاییت در ایران گفت: اندیشه رشد بهاییت در ایران به اندیشه فرقه سازی دینی که توسط لارنس عربستان شکل گرفت، بر می گردد.
بازرگانی ادامه داد: فعالیت بهاییت در دوره رضا خان هم نمود اجتماعی داشت اما نه به آن صورت که در همه ارکان رسوخ کنند چون خود رضا خان با مذهب مشکل داشت.
عضو سابق انجمن حجتیه تصریح کرد: اسدالله صنیعی که آجودان محمدرضا پهلوی بود یک عنصر نفوذی بهایی بود که بعدها به پست های بالایی رسید. پس فعالیت بهاییان در دوره رضا خان کمرنگ اما مخفی بوده است.
وی اظهار داشت: تجمعات اینها محدود به برخی نقاط تهران و یکی از کوچه های فرعی میدان وحدت اسلامی امروز بود و بسیار مخفی و مانند یهودیان فعالیت می کردند. اما با سقوط رضا خان یک فضای باز اجتماعی بعد از شهریور ۱۳۲۰ بوجود آمد.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ که فضای باز سیاسی ایجاد شد بهاییان هم فعالیت خودشان را شروع کردند و دوباره بعد از ترور شاه در دانشگاه تهران فضا محدود شد ولی باز در همین دوره هم بهاییان رشد می کنند و بعد از کودتای ۲۸ مرداد افراد بهایی در دولت نفوذ می کنند.
بازرگانی با اشاره به ایجاد انجام حجتیه گفت: در همان فضای باز سیاسی در شهر مشهد چندین جمعیت شکل می گیرد. انجمن تبلیغات اسلامی، کانون نشر حقایق اسلامی، جمعیت مبارزین اسلامی و هیئت های موتلفه اسلامی و همچنین هیئت ابوالفضل سرا در مشهد از جمله این جمعیت ها بودند.
چون مشهد یک شهر زیارتی بود و نگرانی بود که ماجرای کشف حجاب به شهرهای مقدس هم کشیده شود. در این بین اوضاع مشهد نگران کننده بود. در بین این فعالین شخصی به نام شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی پیدا می شود. ایشان از مبارزین ملی شدن صنعت نفت بوده و با ایت الله کاشانی هم همکاری می کرده اما بعد از شکست ملی شدن صنعت نفت تغییر موضع می دهد. آنهم به این دلیل که کاندید مجلس هفدهم می شود و رای نمی آورد و از محافل سیاسی طرد می شود.
البته آن زمان انتخابات به شکل فرمایشی برگزار می شد. این موضوع هم در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است. پس شیخ محمود حلبی از این موضوع بی اطلاع نبود است. بعد از انتخابات مجلس از فعالیت های سیاسی دوری می کند که این موضوع خود جای بحث دارد.
اندیشه های شیخ محمود حلبی بعد از این موضوع شکل می گیرد
بازرگانی درباره انجمن حجتبه در اسناد ساواک تصریح کرد: در یکی از اسناد ساواک آمده است که شیخ محمود حلبی فردی به شدت مذهبی، سنت گرا ولی قابل تغییر است. این قابل تغییر بودن خیلی نکته مهمی بوده است. از طرفی هم بهاییان شروع می کنند ارکان قدرت را در قبضه خود گرفتن.
شیخ محمود حلبی از اینجا به فکر می افتد که با بهاییان مبارزه کند. آیا آن زمان مشکل فقط بهاییان بودند؟ آیا افراد شاخص اجتماعی در زندان های ساواک نبودند؟ چطور بود که رئیس ساواک از عملکرد انجمن دفاع می کرد و اگر کسی دستگیر می شد و متوجه می شدند این فرد عضو انجمن است راه خلاصی او فراهم می شد؟ مگر اینکه به نکاتی دسترسی پیدا می کردند که این فرد انجمن را محمل خود قرار داده است.
عضو سابق انجمن حجتیه درباره نحوه جذب نیرو در انجمن گفت: افراد مختلفی در محله های مختلف زندگی می کردند که مذهبی بودند و وجه اجتماعی هم داشتند. این افراد در دانشگاه ها جذب می شدند و انجمن از طریق این افراد به سراغ دانش آموزان دبیرستانی که ضریب هوشی خوبی داشته و مذهبی بودند می رفتند. در مورد خود من باید بگویم من سال اول دبیرستان بودم که یک استاد نهج البلاغه داشتیم که بعدا از انجمن برائت داشت و در جنگ شهید شد. ایشان جلسات مختلفی را برای ارزیابی ما می گذاشت و بعد از حدود ۵ ماه من را به انجمن معرفی کرد. یک شکل دیگر جذب این بود که در مدارسی که زیر نظر انجمن وجود داشت نیروها را جذب می کردند. برخی مواقع سراغ خانواده ها هم می رفتند تا ببینند که مثلا برادر وی عضو دانشجویان معترض دانشکده فنی نبوده و پدرش عضو هیچ گروهی نباشد.
وی ادامه داد: بنده اثبات می کنم که ساواک هم با اینها در دادن استعلامات همکاری می کرد. فردی به نام صالحی بین ساواک و انجمن رابط بود. این آقا مکنونات قلبی ساواک را به شخص حلبی منعکس می کرد و گزارش های انجمن را به ساواک می داد. چطور می شود که اگر در یک کتابخانه چهار نفر با هم درگوشی صحبت کنند جرم است اما در منزل شیخ محمود حلبی در میدان حسن آباد هر روز شش کلاس برگزار شود و هیچ کس با این کلاس ها کاری نداشته باشد. چطور می شود که در منزل آقای افتخار زاده در میدان شاپور کلاس برگزار شود و ساواک کاری نداشته باشد.
ما این را در شرایطی می گوییم که اگر کسی رساله عملیه امام را داشت سه سال زندان داشت.
بازرگانی درباره زندانیان سیاسی که سابقه عضویت در انجمن هم دارند عنوان کرد: فردی داخل انجمن می آمد و وقتی زبده می شد در جلسات بهاییت می رفتند تا با آنها مقابله کنند. این افرادی که زندانی سیاسی هم بودند فعالیتشان منحصر به انجمن نبود. این افراد شاید به صورت اتفاقی رادیو بغداد را گوش می دادند و متوجه می شدند که آیت الله خمینی اعلامیه داده است. از اینجا ذهن شکل می گرفت ولی چون انجمن مخالف فعالیت سیاسی بود به صورت مخفیانه در حالی که عضو انجمن بودند فعالیت سیاسی هم می کردند. بخصوص اینکه اگر انجمن متوجه می شد که یکی از اعضای انجمن فعالیت سیاسی می کند او را اخراج می کردند.
قصه خود من این طور شد که وقتی ما عضو انجمن شدیم رفتیم کتاب اصول عقاید بخوانیم استاد ما هم آقای شرفی بود که از انجمن کناره گیری کرد. در حین خواندن کتاب اصول عقاید پدر من رادیو بغداد را گوش می داد. من خبری شنیدم و به آقای اویسی گفتم دیشب آقا یک جمله ای گفته است. گفت آقا کیست گفتم آیت الله خمینی. همین آقای شرفی این را شنید و بعد از کلاس به من گفت که دیگر این اسم را نیاور و برای خودت مشکل درست نکن.
بنا بر این بسیاری از افرادی که الان زنده هستند و زندانی سیاسی بودند خود انجمن برای این افراد یک محمل بود. بنده از سال ۱۳۵۱ در فعالیت های سیاسی افتادم و در حسینیه ارشاد هم شرکت می کردم و اگر انجمن می فهمید اخراج می شدم. زمانی انجمن از فعالیت سیاسی من مطلع شد که به جرم پخش اعلامیه امام دستگیر شدم.
شبی که من را به کمیته مشرتک ضد خرابکاری بردند، محمد حسن ناصری بازجوی من بود. وقتی از من خواست که فعالیت های خودم را بنویسم من جزو اولین فعالیت ها عضویت در انجمن را نوشتم و در نتیجه بسیار با خوشرویی با من برخورد کردند.
بعد از ظهر روز ۲۳ اردیبهشت ۵۳ بسیار با گرمی از من پذیرایی شد و فردای آن روز من را شلاق زدند. گفتند ما از انجمن پرسیده ایم و گفتند تو عضو انجمن نیستی. بسیاری از شاگردان دکتر شریعتی و اعضای مجاهدین خلق انجمنی بودند چون این افراد انجمن را به این فکر که ساواک کاری با آنها نخواهد داشت محمل فعالیت خود کرده بودند.
اما زمانیکه انجمن می فهمید توسط همان آقای صالحی به ساواک گزارش داده می شد و آن فرد به حبس طویل المدت می رفت.
بعد از دوسال که من از زندان آزاد شدم آمدم دم خانه آقای حلبی که زنگ می زدم بروم داخل کلاس سرایدار من را راه نداد و به این ترتیب من از انجمن اخراج شدم.
بازگانی در باره ارتباط ساواک و انجمن گفت: زمانیکه من دوره های فشرده منزل آقای حلبی را دیدم من را معرفی کردند که بروم ایقان را هم بخوانم. من برای این کلاس به منزل آقای افتخارزاده رسیدم و داخل یکی از اتاق ها لوح تقدیری از رئیس ساواک خطاب به شیخ محمود حلبی دیدم به خاطر اینکه از فعالیت سیاسی پرهیز می کند.
همین آقای صالحی گزارشی به ساواک می دهد که شیخ محمود حلبی از فعالیت های آقای خمینی ناراضی است و این گزارش در سال ۵۰ توسط نیروهای ساواک به مقامات بالادست ساواک ارائه می شود.
هیچ تردیدی در ارتباط انجمن و ساواک نیست و شرط ورود فرد به انجمن جدایی دین از سیاست بود.
وی درباره فعالیت انجمن بعد از انقلاب اظهار داشت: آقای شیخ محمود حلبی در اول فرودین سال ۵۸ لب به سخن می گشاید و در فاصله بهمن ۵۷ تا فرودین ۵۸ هیچ بیانیه ای درباره انقلاب نمی دهد. در آن زمان هم فکر می کرده است که اگر بیانیه ندهد ضد انقلاب تلقی شود.
درباره بحث ولایت فقیه سند هست که شیخ محمود حلبی برای مجلس خبرگان ثبت نام می کند تا مانع از تصویب اصل ولایت فقه در قانون اساسی شود.
آقای حلبی در رابطه با نگاه انجمن در جنگ تحمیلی می گوید اگر کسی تحت رهبر معصوم باشد باید به منطقه برود و من هم منبر را رها می کنم و به منطقه می روم.
انجمن ادعا می کرد که بسیاری از شهدای دفاع مقدس انجمنی بوده اند اما این افراد از انجمن جدا شده بودند. انجمن مدعی بود شهید چمران وصیتنامه ای دارد که به حفظ انجمن سفارش می کند اما همسر شهید چمران آن را تکذیب کرد.
انجمنی ها مقلد آقای خویی بودند و ایشان هم معتقد به جهاد علیه رژیم شاهنشاهی نبود. بعد از رحلت آیت الله بروجردی آنها از امام کمک خواستند. اگر کسی مقلد امام بود از انجمن اخراج می شد.
امام بعد از رحلت آقای بروجردی آیت الله خزعلی را مامور می کند تا برایش گزارش بیاورد. خوب خود آقای خزعلی هم تاجدی جذب ظاهر اینها شده بود. وقتی در برخی مقاطع انجمن بیانیه نمی داد امام احساس خطر کرد و با اینها زاویه گرفت.
از سخنرانی امام بعد از انقلاب بود که فعالیت های انجمن کمرنگ شد و انجمنی ها کم کم پشت انجمن را خالی کردند و شیخ محمود حلبی مجبور شد طی بیانیه ای فعالیت های انجمن را تعطیل اعلام کند.
اما همین امروز هم انجمنی ها در حال فعالیت هستند. اینها هم مجله چاپ می کنند و مسائل قبل از انقلاب را پاک می کنند و خودشان را انقلابی جلوه می دهند تا جوانان را به بیراهه بکشانند.