صد هزاران دام و دانهست ای خداما چو مرغانِ حریص بینوا
میرَهانی هر دَمی ما را و بازسوی دامی میرویم ای بینیاز
مولوی به یک نکته روانشناختی مهم اشاره کرده که مرجع الهیاتی رفع آن مشکل روانشناختی را هم صمیمانه مورد خطاب قرار داده است. در بیت اول به خطاهایی که انسان براساس پیش داوری ها و نیازمندیهای روزمره دچار می شود اشاره کرده که از اختیار انسان خارج است.
انسان ها هر لحظه دچار محاسبات غلط می شوند و آنچه را خیر خود می خواهند شر می شود.
انسان به مثابه مرغ هوایی تجسم شده که به جبر خواسته ها و پیش انگاره های ذهنی، نمی تواند دامی را ببیند که درمیان دانه ها نشسته است از خدا می خواهد در برابر این همه خطر از انسانی که دوستدار او و تنها پناهش اوست دستگیری کند.
در حقیقت انسان ها دچار خطاهای شناختی می شوند به دلیل اینکه سائقه ی لذت بر رفتارشان حاکم است که مانع شناخت واقع بینانه است .دوباره می گوید خدایا با وجود اینکه دامهایی که بر سر راه انسان نهاده شده برمی داری، باز به دام ناشناخته می افتیم.
توصیف رابطه خدا با انسان در اندیشه مولوی به مثابه یک دوست نزدیک یا پدرومادر است که خیرخواهی اش مطلق و اعتماد به او نیز مطلق است.
خدایی که از رگ گردن به او نزدیکتر است وگفتگوی زبانی با او پاسخ مناسب را درپی خواهد داشت.