جامعه ایران را باید متکثر و متنوع تر از سایر جوامع دید تا جایی که گاهی قدرت یک تفکر محدود و حداقلی در یک جغرافیا بر خواست و مطالبه گروهی فراتر و فراگیر تر غلبه گر می شود.
داستان این روزهای جامعه ایرانی بسیار پیچیده و غم انگیز است تا آنجا که به هر بهانه ای دست هایی خواسته یا ناخواسته با رفتار و برداشت های شخصی مدعی عمل به تکلیف اند و حال هزینه این اقدام و عمل بر دوش ملت چقدر و چه باشد کسی از این تکلیف گران پاسخگو نیستند.
از جمله نشانه های مداخله گرانه در حال و احوال جامعه نمونه های بارز آن در گوشه و کنار دیدنی و شنیدنی است که برخورد با صادق بوقی پیرمرد هفتاد ساله رشتی که عمری از پشت تورهای زمین فوتبال بساط نشاط بر می انگیخت و حالا در خیابان ها بسطتش داده بود را باید یکی از صدها بر شمرد.
آنچه در احوال و اطراف این پیرمرد رفته و بر او گذشته و اتهامی و جرمی که بر آن نوشته اند یکطرف ولی اتفاق ها و تبعاتی که پسا این برخورد شکل گرفته در دیگر سو باید بهتر نگریسته شود.
آنگونه که به این بهانه بهانه سازان به تکلیف عمل کردند و این بساط به ظاهر برچیدند اگر کمی عمیق تر بنگرند بساط دیگر گسترده و بهانه به بهانه سازان دیگری داده شد که اگرچه به نشانه حمایت از آن بوقی و اهنگ آو آو به پایکوبی پای می فشارند اما زبان اعتراضی است به حکمرانی آنانکه نمی دانند زیر پوست شهر چه خبر است یا نمی خواهند و نمی توانند با واقعیت ها روبرو شوند!