می خواه و گل افشان کن، از دهر چه میجویی؟
این گفت سحرگه گل، بلبل تو چه میگویی؟
مَسند به گلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی، می نوشی و گل بویی
شمشادْ خرامان کن، و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد، از قد تو دلجویی
تا غنچهٔ خندانت، دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا، از بهر که میرویی؟
امروز که بازارت، پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی، از مایهٔ نیکویی
چون شمعِ نکورویی، در رهگذر باد است
طرفِ هنری بربند، از شمعِ نکورویی
آن طُرِّه که هر جَعدش، صد نافهٔ چین ارزد
خوش بودی اگر بودی، بوییش ز خوشخویی
هر مرغ به دستانی، در گلشنِ شاه آمد
بلبل به نواسازی، حافظ به غزلگویی
پرسش خیامی حافظ در نخستین بیت غزل و پاسخگویی او در سراسر ابیات پس از آن، طرح بیهودگی دهر وروزگار نیست؟بیهوده یعنی بی فایده.درنظر حافظ ،فکر کردن به راز دهر که چرا این همه ناکامی نصیب خردمند می شود؟چرا زغن، جای طوطی می نشیند ؟چرا خزف جای لعل می نشیند؟
بیهوده تلف کردن عمر آدمی است.چاره کار هرکسی باید در قلمرو ممکن ها زیستن باشد نه در قلمرو ناممکن ها خیال ورزیدن.فرصت زیستن محدود وبا انواع مزاحمت های طبیعی و اجتماعی تنگتر می شود.گشایش اصلی در تفرداست .تفرد شادمانه به همراه حکمت بنوش و بنوشان و مرنج و مرنجان که بوطیقای جهان اخلاقی و زیستی حافظ است.
حافظ در طول تاریخ اینگونه فهمیده می شد.جلال الدین اکبرشاه ،شعر حافظ را بدون رباعی خیام خواندن درحکم شراب بی گزک می دانست یعنی شرابی بی مزه باشد وتغییر ذایقه ندهد. می خواه وگل افشان کن سفارش خیامی حافظ است .مسندبه گلستان بردن و رخ ساقی را بوسیدن ،طعنه ای کنایه آمیز هم به زمامداران عصر اوست که نمی توانند آرام و آسوده در غیاب ترس زندگی کنند.
ای گل! لبخند تو نصیب چه کسی می شود ؟برای چه کسی شکوفا شده ای که تلنگری به هدفمندی زیبایی در زندگی است .فرصت زیستن برای زیبایی تو محدود است هم خودت استفاده کن و هم به دیگری ببخش .رهگذر باد استعاره از حوادث پی درپی نابودکننده عمر است که تاکید حافظ آن است چراغ تو خاموش می شود پس بهتر است زیست اخلاقی داشته باشی وبا نیکوکاری چراغ دیگری را روشن کنی .زیبایی به تنهایی ارزشمند نیست بلکه زیبای خوش اخلاق پسندیده است.
پس عطر ی از خوش خویی را ضمیمه زیبایی ات کن .دربیت آخر شاهکار هنری حافظ در ایهام واژه دستان است که هم دستگاه موسیقی معنی می دهد وهم فریب و مکر .حافظ می گوید در دستگاه قدرت هرکسی وظیفه ای برعهده دارد که این وظیفه را قدرت با فریب وعده ،سفره آرایی می کند بلبل آهنگ سازی می کند و حافظ غزل گویی.
آن همه زیبایی و ظرافت در پای قدرت ،جلوه آرایی می کند دریازی شطرنج جهان ،هرمهره ای، قدرت و قلمرو محدودی دارد که قواعد بازی جهان از پیش تعیین کرده است وحافظ در قلمرو غزل گویی مجلس جاخوش کرده است.
وزن طرب انگیز این غزل که هر مصرع دوپاره است وقافیه درونی هم دارد با موضوع ومحتوای غزل تناسب تام و تمام دارد که می توان در خلوت وجلوت ، آهنگین خواند وترنم کرد.
- نویسنده : رحمان کاظمی