در این متن سعی میشود با نظریه و ساختار مرکز_پیرامونِ والرشتاین و برداشتی از مفهوم استعمار به عنوان یک استراتژی به شکل در نظر گرفتن جامعهی خود توضیح داده شود که چرا رشت در فضای واقعی و فضای مجازی خودش را اغراق شده را نمایش میدهد. و در پی پاسخ به پرسشهایی از این دست است: پیرامون چگونه پیرامون میشود؟ پیرامون چگونه استعمار میشود؟ پیرامون، پیرامون شدن خود را چگونه میپذیرد؟ و چگونه چرخهی مرکز _ پیرامونی را بازتولید میکند.
در این خصوص باید اشاره کرد که هر از گاهی ویدئوهایی از رشت وایرال میشود که عدهای در پیادهراه شهرداری، دسته جمعی در حال رقص و آواز هستند. یا در بازار رشت مردی همراه جوانان به شکل اغراقگونهای می رقصد و آواز میخواند. گاهی نیز ویدئوهایی از افراد رشتی منتشر میشود که رفتاری عجیب و غریب از خودشان بروز میدهند. در عین حال رسانهها آن را برجسته و موادِ از قضا آمادهای برای تقریر اهالی دانش آماده میکنند. و اهل دانش نیز در وصف آنها مقاله و جستار و یادداشتهایی مینویسند، که اغلب جز شرح واضحات چیز دیگری نیست. بحث نه نفی احساس سرخوشی یا خوشبینی و امید است و نه جدل با شادی کردن مردم، و نه هدف دادن سوژه به دست بدبینان برای سوء برداشت کردن از مثالهای آورده شده است. بلکه مسئله بر سر این است که چرا این شهر این گونه هیستریک خودش را نمایش میدهد؟ کنشگران چرا اینگونه خود را مینامند؟ برخی از این نامیدنها عبارت اند از: «رشت همیشه شهر شادی! رشت همیشه شهر شکم! رشت همیشه شهر لباس! رشت همیشه اروپایی! رشت همیشه با فرهنگ!» لازم به ذکر است که در به کار بردن واژه «همیشه» تعمدی وجود دارد که در ادامه از آن افسون زدایی خواهد شد.
در ادامه بحث، لازم است کمی به شرح نظریه والرشتاین پرداخته شود. تا در انتها با فرم آن به تحلیل روشنی از وضعیت برسیم. به زعم والرشتاین دو نوع نظام جهانی را میتوان در طول تاریخ شناسایی کرد، امپراتوریهای جهانی یا تمدنهای بزرگِ قبل از دوران جدید مانند: «تمدنهای چین، مصر، روم» و دیگری نظامهای اقتصادی جهانی، متشکل از کشورهای ملی حاکم و شبکه مستعمرات آنها که نظیر بریتانیای کبیر و فرانسه میشود. والرشتاین با مطالعه تجربی تاریخی اروپا سه حوزه مختلف را در آن شناسایی کرد. نخستین آنها منطقهی مرکزی واقع در شمال غربی اروپا بود که در آن تولید کشاورزی با نیرویِ کارِ ماهر انجام میگرفت. سپس منطقهی پیرامونی در اروپای شرقی که در نیمکره غربی قرار داشت با صدور غلات، پنبه، نیشکر و غیره از دیگر مناطق متمایز میشد، و بالاخره منطقهی نیمه پیرامونی، در اروپای مدیترانهای که با سیستم مزارع کشاورزی اداره میشد. در این نظام برخی مناطق وابسته به مناطق دیگر شدند، به طور مثال مناطق پیرامون وابسته به مناطق مرکزی شدند. در این ساختار اقتصادی سیاسی، والرشتاین توضیح میدهد که با پدید آمدن نظام تولید همگانی و نیز طبقه کارگر و همچنین انباشت بیوقفه سرمایه در اروپا موجب شد که اقتصاد اروپا به تدریج در جهان گسترش یابد، علت افزایش توان و نیاز اقتصادی اروپا باعث شد بقیه جهان را به نظام جهانی خود ملحق کند. در این ساختار، مرکز، فرمِ گسترش یافتهای پیدا کرد. یعنی سعی داشت مرزهای خود را از هر نظر تا به مناطق پیرامون گسترش دهد. بنابراین با پدید آمدن سه جامعه متمایز از هم چون مرکز- پیرامون- نیمه پیرامون مواجه هستیم.
نیمه پیرامون که منطقهی میانجی قلمداد میشود، اما جوامع مرکز باین ویژگیها را دارند: «فعالیتهای اقتصادی قدرتمند، بانکداری، تولید صنعتی، وجود دولتهایی با ساختار داخلی و خارجی قدرتمند، تاثیرگذاری مستمر بر دیگر مناطق جهان و دخالت در امور سیاسی اقتصادی دیگر مناطق». این دولتها و جوامع دارای دو کارکرد مهم در حفظ ساختار نظام نوین جهانی هستند، نخست اینکه، برخی از دولتهای مرکز نقش مرکزی مسلط «هژمونیک» را در نظام بینالمللی بازی میکنند. دوم اینکه دولتهای مرکزی به واسطهی «زور» دولتهایی را که قواعد بازی را رعایت نمیکنند «منضبط» میکند. اما جوامع پیرامونی با این ویژگیها شناخته میشوند: «خدمات و کشاورزی متکی بر مواد خام، نظام ضعیف صنعتی، طبقه سرمایهدار لاغر، دهقانان و کارگران فقیر شهری و وابسته به مناطق مرکزی»
اکنون با استفاده از فرم و ساختار مرکز_پیرامون «با کنارگذاری بحث صرفا اقتصادی سیاسی» و استراتژی استعمار میتوان وضعیت فرهنگی رشت را توضیح داد. اگر این ساختار و استراتژیِ استعمار را بخواهیم در درون جامعه خود مشخص کنیم آنگاه در درون جامعهی خود، مرکزی داریم که تهران است با انباشتی از سرمایه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و پیرامونی به نام رشت بیبهره از آنها. تهران خود پیرامون تمدن غرب است و مرکز آن میتواند شهر نیویورک باشد. حال رشت هم پیرامونِ تهران میشود. در این فرم ایدههای مرکزی از تمدن غرب به تهران گسترش مییابد. و همین بازی درون جامعه ایران تکرار میشود. ایده فرهنگی تهران به رشت و دیگر شهرهای حاشیهای منتقل میشود. یا به بیان دیگر چرخه استعمار آغاز میشود.