“گریبایدوف” ادیبِ بی‌ادبی که تادیب شد/ قتل سفیر روس مرهمی بر زخم‌های عمیق ایرانیان بود/ می‌شد از شدت شکست ترکمانچای کاست/ ایرانیان اساسا تهدید را برنمی‌تابیده‌اند
“گریبایدوف” ادیبِ بی‌ادبی که تادیب شد/ قتل سفیر روس مرهمی بر زخم‌های عمیق ایرانیان بود/ می‌شد از شدت شکست ترکمانچای کاست/ ایرانیان اساسا تهدید را برنمی‌تابیده‌اند
معین نیوز_اساسا ایرانیان تهدید را برنمی‌تابیده‌اند و طبعا شکست ایرانیان در تجاوزات گسترده روس­‌ها نوعی سرخوردگی را پس از آن برایشان به همراه داشت که قتل گریبایدوف به نوعی، گویی توانسته است تا حدی مرهمی بر زخم‌های عمیق ایرانیان باشد و داغ ننگ شکست‌ها را تا حدودی التیام بخشد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، ۲۲ بهمن، سالگرد قتل السکاندر گریبایدوف، سفیر وقت روسیه در ایرانِ عهد قاجار است. ۱۹۳ سال پیش، وقتی مردم ایران دیگر تحمل گستاخی‌های این سفیر روس را نداشتند، سرانجام به سفارت روسیه یورش بردند و بعد از قتل گریبایدوف، جسدش را مثله‌ کردند. در این راستا محمدامیر احمدزاده (تاریخ‌دان و عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ ایران) ضمن بررسی هویت اخلاقی گریبایدوف، از نتایج قتل این سفیر روس سخن گفت. وی ابراز داشت: «میرزامحمدصادق وقایع‌نگار می‌نویسد که گریبایدوف مردی بسیار تند و کینه‌اندیش، خودپسند و جسور بود و از مزایای شخصیت بهره‌مند نبود و در ملاقات با بزرگان هم به طور شایسته‌ای رفتار نمی‌کرد و همواره الفاظ رکیک و بدون ملاحظه موقعیت بر زبان می‌آورد.» البته این رفتار وقیحانه صرفا مختص گریبایدوف نیست. احمدزاده ادامه می‌دهد: «جالب این است که مروزی این رفتار مغرورانه و نگاه از» بالا به پایین «را مخصوص سایر ماموران روسی می‌داند و می‌نویسد که نظیر این خوی، کمی خفیف‌تر در سایر سران روسیه جمیعا وجود داشت.» در ادامه گفتگو، از ویژگی‌های اخلاقی گریبایدوف و همچنین تاثیرات قتل او و نقش همیشگی انگلیسی‌ها در جریانات پشت پرده این حادثه، بیشتر می‌خوانید.

نام گریبایدوف با عهدنامه ترکمانچای گره خورده است. چه میزان از این خسارت دهی به ایران را ناشی از هوش و توانایی سیاسی این فرد می‌دانید و تا چه میزان از آن به وضع نابسامان داخلی بازمی‌گشت؟

این مساله را می‌توانیم در قالب دو رویکرد اصالت ساختارها یا اصالت فرد در تحلیل تاریخ، مورد بحث قرار دهیم؛ به این معنا که در رویکرد ساختارگرا اساسا آنچه که نقش موثر و اصلی در تصمیم‌گیری و تحولات دارد سیستم قدرت سیاسی است و این چارچوب‌های شکل گرفته هستند که روندها را ترسیم می‌کنند. اگر با این منظر نگاه کنیم باید بگوییم که روسیه تزاری پس از تحولات مدرن دنیای غرب در اواخر قرن هجدهم و بویژه سده نوزدهم رقابت‌هایی را با دول دیگر اروپایی داشته است و یکی از این حوزه‌های رقابت، نفوذ و یا تسخیر ممالکی در غرب و شرق عالم بود. روسیه تزاری به مثابه یک کشور اوراسیایی در دهه‌­های آغازین قرن نوزدهم ضمن شناخت از وضع نابسامان درونی ممالک محروسه ایران، عزم خود را برای تسخیر ممالک قفقاز جنوبی که اساسا به لحاظ تاریخی جزو ممالک تحت نفوذ ایران بودند، جزم کرده بود. آنچه پیشبرد اهداف روسیه را تسریع بخشید ضعف درونی سیستم حکومت قاجارها در ایرانِ عصر فتحعلی شاهی بود. بنابراین، با تحلیل بر مبنای رویکرد ساختاری اساسا سیستم جدید قدرت سیاسی در روسیه و تعریف اهداف کوتاه مدت و بلند مدت برای آن کشور به گونه‌ای بود که باید برای رسیدن به شرق دریای خزر و ممالک آسیای میانه حرکت می‌کرد.

این میل به نفوذ و تسخیر قلمرو در روس‌ها متاسفانه همزمان شده بود با بحران‌های داخلی در درون سیستم قدرت سیاسی ایران. از یکسو، از سقوط صفویه تا تاسیس قاجاریه حکومت متمرکزی که بتواند به جهان اطراف بنگرد و تحولات علمی- سیاسی و … را درک نماید نداشتیم. در نتیجه ایران قاجاری با دنیای مدرنی مواجه شد که دیدنش برای دیپلمات‌های ایرانی باعث نگارشِ “حیرت نامه‌ها” شد. پس می‌توانیم بگوییم که ساختار قوی و سیستم مدرن نظامی روس‌ها از یکسو و ضعف و ناتوانی ایران و وابستگی به الگوی نظامی سنتی دو ساختار اصلی هستند که در پیشبرد موفقیت روس‌ها و شکست ایرانی‌ها موثر بودند.

اما اگر از منظر و رویکرد قهرمان محور و کنشگر مدار به قضیه نگاه کنیم اساسا در درون ساختارهای قوی هم می‌توان نقش قهرمانان در وقوع حوادث را برجسته‌سازی کرد؛ زیرا نبوغ و تصمیم‌گیری افراد ویژه در تواریخ پیشامدرن نقش اصلی را در تفسیر تحولات داشته و این رویکرد در نقش “اَبَرانسان” در تحولات را نیچه هم در فلسفه تاریخ عصر مدرن استمرار بخشید. به هر حال، نبوغ و ویژگی‌های برجسته یک فرد تصمیم گیرنده در مسائل پر پیچ و خم سیاسی و نظامی در تاریخ نگاری مدرن هم قابل انکار نیست. الکساندر گریبایدوف خود نیز یکی از همین اشخاص برجسته است که با قرار گرفتن در یک سیستم سیاسی قدرتمند توانست کارایی لازم را در عرصه سیاست روسیه و جنگ‌های ایران و روس از خود نشان بدهد.

گریبایدوف برای تحمیل شرایط تحقیرآمیزش به ایران اعزام شد و در تهیه پیش‌نویس معاهده ترکمنچای نقش مهمی داشت و نقش تحریرگر آن را ایفا کرد. پوشکین که سابقه آشنایی با گریبایدوف را دارد او را اینگونه می‌ستاید که شخصیت سودایی‌اش، ذکاوت قزاقی‌اش، طبیعت پاکش و … دلپذیر و خوشایند بود. توانایی او به مثابه یک دولتمرد نادیده گرفته شده و به استعداد شاعری‌اش اعتنا نشده و شجاعت فوق‌العاده و غیرقابل انکارش مورد تردید بوده است. او مدتی ناگزیر به ترک پایتخت و در وضعیتی نیمه تبعید در مقام یک دیپلمات در گرجستان و ایران مشغول خدمت شد. قبل از ترکِ سنت پطرزبورگ به مدت پنج سال در گرجستان و ایران به سر برد و در این مدت در مقام مشاور سیاسی ژنرال یرمولف (فرمانده روسیه در جنگ‌­های دوره اول) عمل می‌کرد. مهارت خود در زبان فارسی را در این سالها تکمیل کرده و سفر در شرایط طاقت‌فرسا در سرزمین‌­های ناشناخته و خوفناک کوهستانی را تجربه کرده که این روایت‌ها و شرح حوادث در مکتوباتش مشهود است.

گریبایدوف زندگی پرتلاطمی داشته و از سالن‌های ادبی و نوشتن نماشنامه در سنت پطرزبورگ تا قله‌های پربرف قفقاز را تجربه کرد. او مَنِشی متکبرانه و چشم‌اندازی روشنفکرانه داشت و همچون شخصیتی قهرمان و بزرگ‌منش عمل می‌کرد. در ارتش خدمت کرده بود و به دستگاه اداری و مشاوره سیاسی می‌پرداخت. گریبایدوف در تفلیس با کسانی که به طور مستقیم در جنگ‌های اول ایران و روسیه حضور داشتند در تماس بوده و به مطالعه عهدنامه گلستان پرداخته بود. بنابراین، می‌توان او را قزاقی بیرحم و در عین حال دیپلماتی کارکشته و مغرور دانست که برای منافع ملی کشور خود هر گونه تلاشی می‌کرد. به گونه‌­ای مورخان ایران دوره قاجار از جمله میرزامحمدصادق وقایع‌نگار از گریبایدوف به عنوان کسی که در ردیف “امنای امین” روسیه بوده سخن می‌گویند.

آیا می‌توانستیم مانع از آن همه خسارت طی قرارداد ترکمانچای شویم؟   

تا حدودی خیر. اساسا، شکست‌پذیری ما در این مواجهه‌ی نابرابر، امری محتوم و تاریخی بود. اما می‌شد از شدت شکست و مفاد سنگین ترکمانچای کاست. در این راستا، برخی تحلیل­گران سعی بر آن داشته‌اند تا به اما و اگرها در این خصوص دامن بزنند که مثلا اگر حکومت آقامحمدخان قاجار ادامه می­‌یافت با توجه به نبوغ نظامی­اش ایران را از چنگال روسیه و انگلیس نجات می‌داد؛ اما واقعیت امر و نیز مطالعه تحولات جهان قرن نوزدهم می‌تواند به ما نشان دهد که تقابل غرب با ایران قاجاری در واقع، تقابل تکنولوژی مدرن و مجهز نظامی با تجهیزات عقب افتاده و قدیمی است که در اثر غفلت ایران در عصر میان پرده (از سقوط صفویه تا تاسیس قاجاریه) دست نخورده باقی مانده بود. این در حالی بود که در نیمه دوم قرن هجدهم شاهد انواع رنسانس‌ها و حرکت‌های نوزایانه علمی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در اروپا هستیم. طبعا این نوع از مواجهه نابرابر به پیروزی و سلطه دولت روسیه بر ممالک تحت نفوذ ایران انجامید. بر اساس این تحلیل، بنده همینجا عرض کنم که این رویکرد سیاه‌نگرانه به تاریخ که اساسا قاجارها برای نابودی ایران آمده بودند و آنان را مقصر تمام بلایا و شکست‌ها قلمداد می‌کنند، غلط است. این رویکرد عمدتا سیاه‌نمایی و مبتنی بر تئوری توطئه است که در تاریخ‌نگاری عصر پهلوی برای تخریب قاجارها به عنوان حاکمان پیش از خود، پررنگ شد.

اشاره به این مساله داشتید که امکان کاهش شدت شکست در ترکمانچای وجود داشت. شرایط این کار چگونه میسر بود؟

پاسخ من در این خصوص منوط است به چند اما و اگر. مثلا اگر صلح و یا قرارداد صلح را در شرایطی برابر و یا در زمانی که پیروزی نسبی و شکننده در جبهه جنگ‌ها از آن قشون ایران بود، منعقد می‌کردند این امکان وجود داشت که آن همه امتیاز به روس‌ها داده نشود. متاسفانه فشارها برای پذیرش معاهده صلح در شرایطی توسط دارالخلافه تهران پذیرفته شد که خود نیروهای روسیه تا تبریز آمده و تهران را تهدید به سقوط می‌کردند. طبعا در این شرایط، هر گونه مفاد و بندی که مدنظرشان بود را بر طرف شکست خورده ایرانی تحمیل کردند.

یا اینکه اگر ایران فریب نقش‌آفرینی‌های بریتانیا را نمی‌خورد که در زمانی که پیروزی‌های مقطعی با قشون ایران بود دست به کارشکنی زده و از پرداخت هزینه‌ای که متعهد شده بودند سر باز می‌زد، شاید اوضاع و نتیجه به گونه‌ی دیگر بود. بریتانیا در راستای حفظ منافع خود یک دسته مجهز و مدرن از ارتش خود را در درون قشون ولیعهد عباس میرزا قرار داده بود که هر گاه می‌خواست از آنان برای مطامع خود استفاده می‌کردند. ظاهرا این نیروها برای آموزش دسته‌های نظامی قشون ولیعهد وارد شده بودند، اما در عمل منشا خدمت چندانی نبودند.

همین طور ناآگاهی از وضعیت جهان بیرونی و رقابت بین دول قدرتمند اروپا و نیز اختلافات دربار تهران و تبریز هم از علل شکست سنگین ایران بود. فتحعلی شاه چندان از معادلات جهانی سر درنمی‌آورد. از اینرو باعث شگفتی او بود که چرا ناپلئون بر اساس معاهده فینکنشاین قرار بود به ایران برای مقابله با تجاوز روس‌ها کمک کند، یکباره (پس از معاهده تیلسیت بین روسیه و فرانسه) ایران را برای صلح با روسیه تزاری تحت فشار قرار می‌داد. بریتانیا نیز از این قاعده مستثنی نبود؛ زیرا بیشتر تلاش آن در ایران، حفظ وضع نابسامان و ضعیف موجود و استفاده از ایران به مثابه سپر دفاعی هندوستان بود. سیاست مدرن که به معنای اصرار بر منافع بود و نه تکیه بر مواضع، در میان حکمرانان ایرانی معنایی نداشت و قابل فهم نبود. از این حیث، اگر خودآگاهی عمومی و نیز آگاهی و شناخت دقیق سردمداران از اوضاع پیچیده دنیای آن روز اتفاق می‌افتاد داغ ننگ ترکمانچای بر پیشانی تاریخ ایران قرن نوزدهم تا این حد سنگین نمی‌شد.

در این شرایط، رقابت شاهزادگان قاجاری که در ایالت‌­های سرحدی فارس، آذربایجان و کرمانشاه بودند و بنا به دوری از تهران در تماس با دول خارجی تا حدودی خودمختار عمل می‌کردند، نقش مهمی در نابسامانی اوضاع داخلی داشت. این سه برادر یعنی محمدعلی میرزا حاکم کرمانشاه، عباس میرزا حاکم آذربایجان و حسینعلی میرزا حاکم فارس، روابط مبتنی بر رقابت منفی و تلاش برای کسب تاج و تخت شاهی را بر منافع ملی و مصالح عمومی ترجیح می‌دادند و با دول خارجی در این خصوص هم پیمان می‌شدند. جالب اینکه، متاسفانه اغلب ماموران و سفارت‌های خارجی از این درگیری‌های میان شاهزادگان، اطلاعات دقیقی داشتند.

گریبایدوف یک سیاستمدار اهل قلم بود. با این وصف رفتار خارج از ادب و عدم پایبندی به مسائل انسانی-اخلاقیِ اولیه از سوی او در قبال ایرانیان آن دوره، به صراحت در تاریخ ما قید شده است. آیا در لابلای برگ‌های تاریخ ایران، سیاستمداری دیگر تا این حد گستاخ را می‌توان سراغ داشت که در خاک ایران چنان رفتارهای ناشایستی را از خود به نمایش گذاشته باشد؟  

نگاه و رویکرد گریبایدف در برخورد با ایرانیان، رویکرد ملت فاتح نسبت به ملت مغلوب بود. رویکرد و نظریه “مرکز- پیرامونی” شاید تبیین‌گر برخی از رفتارهای کنشگان دول قدرتمند در برخورد با دول ضعیف و وابسته باشد. در این رویکرد اساسا جهان غرب مرکز تولید علم و سیاست و … است و کشورهای پیرامونی بیشتر نوعی مصرف کننده‌اند. لذا با آنها با هر روشی می‌توانند رفتار کنند.

ایرانیان بویژه دربار شاهان ایران، اساسا به احترامات و رعایت ادب دیپلماتیک اهمیت می‌دادند. در قرن نوزدهم سفرای انگلیس هم بنا به همان دلیلی که عرض کردم چندان رعایت ادب دیپلماتیک را نداشتند. هر چند در اصول و آداب دیپلماتیک پیشتر از ما مهارت یافته بودند. “سِر جان ملکُم” سفیر انگلیس در دیدار با فتحعلی شاه در زمانی که هنوز وزارت خارجه تاسیس نشده بود، جلوی شاه نشسته و پاهایش را دراز می‌کرد و آن آداب احترام به پادشاه که در ایران مرسوم بود را اصلا رعایت نمی‌کرد.

در خصوص گریبایدوف هم مورخان همعصر بویژه میرزامحمدصادق وقایع نگار می‌نویسد که او مردی بسیار تند و کینه‌اندیش، خودپسند و جسور بود و از مزایای شخصیت بهره‌مند نبود و در ملاقات با بزرگان هم به طور شایسته‌ای رفتار نمی‌کرد و همواره از الفاظ رکیک و بدون ملاحظه موقعیت بر زبان می‌آورد. با این حال امنای دولت ایران تا حد امکان با احترام شایان، او را از حدود مرز به دربار تهران هدایت کردند. این مورخ در هر جای مباحث خود که نام گریبایدوف را می آورد از صفات خشن و عاری از ادب و آدمیت در موقع ملاقات بین امرا و رعایا سخن می‌گوید و می‌نویسد که وزیر امور خارجه آنچه نصیحت مشفقانه به او کرد که ادب را رعایت کند، وقعی نگذارد و در دربار شاه، رفتاری جسارت‌آمیز از خود ظاهر ساخته و هرچند امرا در آن مجلس با اشاره او را از حرکات وحشیانه بازدارند، سودی نکرد. جالب این است که مروزی این رفتار مغرورانه و نگاه از “بالا به پایین” را مخصوص سایر ماموران روسی هم می‌داند و می‌نویسد که نظیر این خوی کمی خفیف­تر در سایر سران روسیه جمیعا وجود داشت.

آیا رفتارهای اینچنین، از سفرای خارجی دیگر در ایران مسبوق به سابقه است؟ علت آن را در چه مسائلی ارزیابی می‌کنید؟    

ببینید؛ برخورد از بالا به پایین و حتی برعکس آن، خاص و ممیزه منحصر به فرد یک ملت خاص نیست. برای اینکه این رویکردها را صرفا خاص عالم بیرونی ندانیم شما را به مقایسه رویکرد شاه طهماسب اول صفوی در مقابل آنتونی جنکینسون نماینده کمپانی هند شرقی و نیز رویکرد عباس میرزای ولیعهد در برخورد با ژوبر فرانسوی ارجاع می‌دهم؛ تحلیل من بر این است که چون شاه طهماسب اول صفوی در شرایط اقتدار با پیشنهاد مراوده از سوی نماینده کمپانی هند مواجه شد، به او گفت که شما ناباور(بی‌اعتقاد) هستید و ما را با بی‌اعتقادان سری نیست. مبنای این عمل نیز از یک نگاه “از بالا به پایین” سرچشمه می‌گرفت. در واقع، شاه صفوی ضمن نگاه به گستره قلمرو و نیز قدرت نظامی خود دستور می‌دهد که این سفیر را از دربار خارج کرده و بر جای پای او خاک بریزند تا خاک ممالک اسلامی نجس نشود به قدوم کفار. هر چند که جنکینسون عیسوی مذهب(مسیحی) بود و بی‌اعتقاد نبود. اما تلقی سلطان صفوی در نگاه به دیگری خارجی همین بوده که هر دیگری خارجی که غیر از باورهای شیعی او را داشته باشد، بی‌اعتقاد است. اما در مقابل این رویکرد می‌توان به رفتار عباس میرزا در برخورد با ژوبر که حدود دو قرن پس از دوره سلطان صفوی اتفاق افتاده نگاه کرد. عباس میرزا ضمن ملاحظه و لمس همه عقب ماندگی‌های نظامی و علمی در جهان درونی خود از ژوبر سوال می‌کند که شما چرا ترقی کرده و ما عقب مانده‌ایم؟ این رویکرد البته مبتنی بر نگرش میل به دیگری بیگانه برای رفع نواقص و عقب ماندگی‌ها بود.

پس همانطور که گفته شد برخورد از بالا به پایین و حتی برعکس آن، خاص و ممیزه منحصر به فرد هیچ ملتی نیست، بلکه اصولا در دنیای مدرن امروز هم بیشتر شده است و قدرت­‌های بزرگ به انواع روش­‌های دیپلماتیک سعی بر بروز و نمایش زور و توان خود در مواجهه با دیگری کرده‌اند.

از قتل گریبایدوف بگویید. آن روز چه اتفاقی رخ داد؟ نقش زنان ارمنی چه بود؟ بعضا روایت‌های متنوعی از آن رخداد تاریخی وجود دارد.

ببینید؛ اصل قضیه سفر گریبایدوف برای تبادل اسراء و فراهم کردن شرایط جهت عملیاتی شدن مفاد ۱۶ فصلی معاهده ترکمانچای صورت گرفت. منابع ایرانی و بویژه مورخان آن دوره روایت کرده‌اند که بنا به این سفیر روس یا بر اثر عدم اطلاع از قوانین ملی ایران، یا به دلیل اعتماد به نفس و یا بنا به دستور از سوی اولیای خود بنا را بر بدرفتاری گذاشته بود. بنابراین و حتما هم شاه قاجار از برخوردهای او در دیدار رویارو مکدّر شده بود. آنچنانکه تمام مامورین در طی مسیر او از گرجستان تا تفلیس این بدرفتاری را به انحاء مختلف ذکر کرده‌اند. این مورخان معاصر با واقعه و مورخان متاخر نیز یادآوری می‌کنند که بنا به فصل سیزدهم قرارداد ترکمنچای، همه اسیرهای جنگی دولتین خواه در مدت جنگ آخر باشد یا قبل از آن و همچنین تبعه طرفین که به اسیری افتاده باشند، از هر ملت که باشد همگی بغایت چهار ماه به آزادی مسترد و بعد از آنکه جیره و سایر تدارکات لازمه به آنها داده شد، به عباس آباد فرستاده می‌شوند تا اینکه به دست مباشرین جانبین که در آنجا مأمور گرفتن و تدارکات فرستادن ایشان به ولایت خواهد بود، تسلیم شوند.

به روایت مروزی گریبایدوف سه روز پس از ورود به تهران به مطالبه چند نفر از اسرای گرجی و ارمنی که از سابق در حرمسرای شاه و منزل چند نفر از امنا مشغول خدمت بودند و اغلب دارای مکنت زیاد و عیال و اولاد بودند و برخی از آنان به دین اسلام مشرف شده بودند، پرداخته و دو نفر از آنان که در سرای آصف الدوله الله وردی خان و مسلمان شده بودند، حاضر به تحویل نشدند. با این حال امنای دولت برای جلوگیری از نقض عهد آنها را تحویل دادند. یکی از این اسرای جنگی یعقوب ارمنی بود که مبلغی از صندوق دولت در اختیار او بود و مقداری هم از تجار گرفته و شبانه به منزل سفیر رفت. گریبایدوف هم بدون رعایت تعهد و بدون مذاکره با امنای دولت ایران شبانه او و تعدادی دیگر را از تهران به سمت مرز هدایت کرد.

مروزی می‌گوید که یعقوب ارمنی مستخدم اصف الدوله به دلیل پشتگرمی از سفیر روس نیمه شب یک جعبه معادل ده هزار تومان جواهرات برداشته و فرار می‌کند و از مرز خارج شده به تفلیس رفت. آصف الدوله موضوع را به میرزا ابوالقاسم قائم مقام اطلاع می‌دهد و با او مشورت می‌کند که شاه را مطلع کنند، اما صدراعظم جرات عرض نمی‌کند که شاید اوضاع مصالحه به مجادله گذارد.

از سوی دیگر، دو نفر از اسرا که مسلمان شده بودند، دعوت گریبایدوف برای بازگشت را نپذیرفتند و در اثر فشار این سفیر روس، هر دو در منزل یکی از علما پناهنده شدند. اما امنای دولت به سفیر اطمینان دادند که آن دو را چند روز بعد تحویل بدهند. ولی موضوع پناهنده شدن دو زن در چند روز انتشار عمومی یافت و در اذهان شهر شهرت یافت و سکوت امنای دولت ایران در این خصوص باعث تحریک مردم و علما شد. در نتیجه منجر به شورش عام و ازدحام از هر طبقه در کوچه و بازار شد و از هر شهری علما عازم تهران شدند و در شعبان ۱۲۴۴ه.ق به قنسولخانه روس هجوم بردند. در واقع، هدف شورش استرداد دو نفر مسلمان و یعقوب خان بود که تجار به خاطر دزدی از اموالشان از او شکایت کرده بودند.

مورخان تعداد افراد حاضر در این حرکت اجتماعی را حدود ۳۰ هزار نفر تخمین زده‌اند و علیرغم اینکه گریبایدوف دو زن را تحویل داد و قول به تسلیم یعقوب ارمنی داد، اما شورشیان دست از ادامه حمله نکشیدند. آنان تمام اثاثیه عمارت سفارت روس را غارت کردند و کنسول و یارانش را به قتل رساندند و ساختمان عمارت را با خاک یکسان کردند. تنها ملسوف نایب کنسول زنده ماند که او با رفتن به خانه صدراعظم اعتراف به تقصیرات سفیر روس کرد و امنای دولت از او استفاده کردند و ملسوف برای اعلام قضیه به دولت روس به سوی تبریز رفت و شرحی از جسارت‌های گریبایدوف که باعث شورش عمومی شده بود را ارسال داشت.

خود مورخان می‌نویسند که بنا به دلایلی که ملسوف طرح کرده و ادای شهادت مبنی بر اینکه دولت ایران از طغیان عامه باخبر نبوده. پاسکویچ سردار جنگ‌ها اقناع شد که مصالحه را کنار نگذارد. پاسکویچ خود ملسوف را به سن پطرزبورگ فرستاد که خود به رفع شک و شبهه دولت متبوعه خود بپردازد. بعد مدت اندکی پاسکویچ رفع غائله را به نایب السلطنه اعلام کرد؛ اما شرایطی را مطرح کرد از جمله اعزام یک نفر به سن پطرزبورگ و اخراج یکی از علما تا بیشتر به رضایت پادشاه روسیه بیفزاید.

برخی ادعا می کنند که آن اتفاقات و قتل گریبایدوف به خاطر دخالت‌های پشت پرده انگلیس بوده و نه طبع هرزه‌گری روس‌ها و نحوه برخوردشان با آن زنان ارمنی که ظاهرا مسلمان شده بودند. نظر شما چیست؟

بله درست است. دلیلی که برخی از منابع به این مساله اشاره دارند که حادثه قتل گریبایدف را ماموران انگلیسی و ایادی آنان مثل آصف الدوله و … ترتیب داده‌اند، یکی، نامه‌های میرزاابوالقاسم قائم مقام است که با آصف الدوله رابطه خوبی نداشت و دلیل دیگر طرح این سنخ از مباحث برمی‌گردد به روایت رابرت گرنت واتسون در کتاب تاریخ ایران در دوره قاجاریه که می‌گوید وقتی که مردم به سفارت روسیه هجوم بردند، از میان جمعیت کسی فریاد کرد که اسب‌های روس‌ها در طویله سفارت انگلیس است و به این جهت مردم به طرف طویله سفارت انگلیس رفتند و با کشتن میرآخور گرجی و دو قزاق روس، اسب‌های روسی را به خانه‌های خود بردند. واتسون می‌نویسد با آنکه مردم در حال طغیان و شورش بودند معهذا جمعیت عنان شعور و تشخیص را از دست نداد و دست به کوچکترین اسباب و اثاثیه متعلق به سفارت انگلستان نزدند و کمترین خسارتی وارد نیاورند.

اما این رویکرد خدشه‌پذیر است، زیرا انگلیسی‌ها به منظور جلوگیری از نفوذ بیشتر روس‌ها در ایران و نیز با توجه به درگیری‌های خودشان با عثمانی به خاطر مساله یونان سیاست خود را بر صلح بین روسیه و ایران قرار دادند به طوری که وزیر مختار انگلیس بنام جان مکدونالد خود واسطه صلح و عقد معاهده ترکمانچای شد. از سوی دیگر، در نامه‌های همین وزیر مختار انگلیس و سایر ماموران آن دولت، ناراحتی انگلیسی‌ها از این واقعه را نشان می‌دهد و از دولت ایران خواسته‌اند هر چه سریع‌تر وسایل جلب رضای دولت روسیه را فراهم نماید.

سالها از واقعه قتل گریبایدوف می‌گذرد. به نظر شما می‌توان از آن تصمیم به عنوان تصمیمی بزرگ و تاریخ‌ساز در تاریخ اراده مردم ایران یاد کرد؟

با دو رویکرد می‌توان به این مساله نگاه کرد و به این پرسش پاسخ داد؛ اول اینکه اساسا ایرانیان تهدید را برنمی‌تابیده‌اند و طبعا شکست ایرانیان در تجاوزات گسترده روس‌­ها نوعی سرخوردگی را پس از آن برایشان به همراه داشت که این اقدام به نوعی، گویی توانسته است تا حدی مرهمی بر زخم‌های عمیق ایرانیان باشد و داغ ننگ شکست‌ها را تا حدودی التیام بخشد. اما از منظر دیگر، دیپلماسی، اقتضائات و کنش‌های خاص خود را می‌طلبد. اینکه حرکت‌های هیجانی در تاریخ ما چقدر مناسب بوده باید عواقب و نتایج آن را نیز درنظر بگیریم. دولت ایران به دنبال این قتل یک هیات برای عذرخواهی به ریاست خسرومیرزا برادر عباس میرزا به روسیه اعزام کرد و مجبور به جلب رضایت روسیه شد و روسیه صرفا به دلیل اشتغال به نبرد در قلمرو اروپا، آن عذرخواهی را پذیرفت. فتحعلی شاه امیدوار بود که پس از عقد ترکمنچای با اعزام عباس میرزا به سن پطرزبورگ از امپراتور روسیه تزاری بخواهد که درباره غرامات جنگی و تحدید حدود مرز دو کشور و شاید هم بازپس گرفتن برخی از نواحی از دست رفته مذاکراتی کنند و از این طریق از شرایط سنگین معاهده ترکمانچای بکاهد که با قتل نابهنگام سفیر روسیه، این امکان دیپلماتیک نیز از دست رفت.