سیاست نامه سعدی را می توان ازشعرهایی که خطاب به حاکمان سروده وجنبه انتقادی دارد قابل توجه دانست اما کرامات سازی برای اهل تصوف در برخی داستانها وحکایت هایش وجود دارد که انگار ادای دین او به تصوف است.
خوانش انتقادی چنین حکایت هایی ضرورت دارد .حکایت پیرمردی که سجاده اش را روی آب پهن می کند و سریع تر از کشتی حامل سعدی به مقصد می رسد ناپذیرفتنی است:
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا نا خدا ترس بود
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
تو لنگی به چوب آمدی من به پای
تو را کشتی آورد و ما را خدای
چرا اهل معنی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامن
یبوستان، آرمانشهر سعدی است.دراین داستان تصویر انسان آرمانی را که رفیق راه دریایی سعدی است که سجاده اش را روی آب پهن می کند و زودتر از کشتی به مقصد می رسد. نقل چنین داستانهای خرق عادت در تذکره اولیای عطار هم بسیار است که گزاف گویی است.
در سنت عارفانه ایرانی ،نسبتهایی به بزرگان تصوف می داده اند که نشانه خردگریری تصوف ایرانی است.
رودخانه چمخاله لنگرود، با سپاس از آقای آذری
- رحمان کاظمی
- نویسنده : رحمان کاظمی