بیژن جلالی شاعری است موجز گو و صیاد لحظه های ناب طبیعت که شبیه شعرهای هایکوی ژاپنی می سراید سادگی بیان وتصاویر حسی در شعر او مخاطب را با همه سادگی اجزاو عناصر شعر غافلگیر می کند با هم یک بار شعررا می خوانیم :
صدای تازهای میآید
کسی مرا به نام میخواند
و من چهره تازه روز
و چهره تازه خاک
و چهره تازه نور
و چهره تازه آب را
تماشا میکنم
# بیژن جلالی
# اولین گزاره این شعر حس تازه ای است که هستی شاعر در آن شناور است .حس تازه همان من درونی شاعر است که در طبیعت پیرامون خود غرق شده است در واقع تصویر مرکزی این شعر همان گزاره اول شعراست بقیه گزاره های شعر توصیف جزئیات حسی آن تصویر مرکزی هستند که شاعر آن را با بیان تصویری حسی و ملموس بیان می کند دیدن چهره تازه روز و چهره خاک و چهره نوروآب که همه با استعاره مکنیه یا همان personification در ادبیات انگلیسی زبان است که دکتر شفیعی کدکنی معادل فارسی (تشخیص) را به جای آن پیشنهاد داده است.جاندارپنداری اشیای بی جان که شعر را بلاغی تر می کند . صدای تازه که شاعر را خطاب می کند دیدن چهره صمیمانه طبیعت است.
- نویسنده : رحمان کاظمی