دل‌نوشته‌های یک قلم شکسته ۲
دل‌نوشته‌های یک قلم شکسته ۲
معین نیوز_که هرکس درسرای خودسری داردوسامانی،به زندان رفتن یوسف زلیخامیخوردحسرت،چراعاقل کندکاری که بازآردپشیمانی.این کمترین عاصی بیمقداردرخیابان درحال قدم زدن بودم که صدای مکرر مراصدا میکرد،قلم شکسته،قلم شکسته،سرم رابه سمت صدا برگرداندم تاکسی راکه مرابه اسم فاخر قلم شکسته خطاب میکرد ببینم باورم نمیشد کسی که مرا صدامیکرد کسی نبود جز دربدرفرنگی خودمان بود سالها دربدر فرنگستان وحالا اینجا بیدرنگ پرسیدم توکجا اینجا کجا توکه جلای وطن کرده بودی اونیز از سینه آهی جگرسوز کشید و گفت دست به دلم مگذار،شرح هجران واین سوزجگر...

سرم راسرسری متراش ای استادسلمانی،

که هرکس درسرای خودسری داردوسامانی،

به زندان رفتن یوسف زلیخامیخوردحسرت،چراعاقل کندکاری که بازآردپشیمانی.

این کمترین عاصی بیمقداردرخیابان درحال قدم زدن بودم که صدای مکرر مراصدا میکرد،قلم شکسته،قلم شکسته،سرم رابه سمت صدا برگرداندم تاکسی راکه مرابه اسم فاخر قلم شکسته خطاب میکرد ببینم باورم نمیشد کسی که مرا صدامیکرد کسی نبود جز دربدرفرنگی خودمان بود سالها دربدر فرنگستان وحالا اینجا بیدرنگ پرسیدم توکجا اینجا کجا توکه جلای وطن کرده بودی اونیز از سینه آهی جگرسوز کشید و گفت دست به دلم مگذار،شرح هجران واین سوزجگر،

این زمان بگذارتاوقت دگر،

بلافاصله دربدرازمن پرسیدلحظاتی پشت سرت قدم میزدم متوجه شدم شعری رازمزمه میکردی ،چه میخواندی اینبارنوبت من بودکه که آهی ازسردردبکشم،گفتم چیزی نیست ازخبری که درجرایدخواندم متعجب شدم دربدراین دوست دیرینه نگاهی ازسرکنجکاوی به من کرد یعنی اینکه چه خبر شده ومن نیز منتظرش نگذاشتم گفتم بلندپایگان اداری استان پس ازهفته هابه وعده خودعمل کردندوازسرلطف ومرحمت هندل سدسپیدرودراچرخانده تادروازه سدگشوده گرددوآب پربهابه مزارع کشاورزان سرازیرشود و زمین تشنه سیراب شود تاشایددل کشاورزشادشود،دربدرنگاهی عاقل اندرسفیه به من انداخت و با تغیر گفت من فکر میکردم دراین سالهاکه توراندیدم به سرعقل آمدودست ازاین حرف برداشته باشی خوب اینکه عالی است آبرسانی به مزارع چه عیبی دارد درجواب گفتم عیب که نداردهیچ برعکس کارخداپسندانه ای هم هست ولی یک کارمعمولی وعادی که توسط هرفردازکارکنان سدبرمیایددیگراینقدربوق وکرنانمیخواهدوتیاتردرآوردن لازم ندارد،آن ملعون تاجدار درگذشته بیش ازشست سال است که این سدراافتتاح کرده است حالااین چه کاراست که بزرگان استان برای کاری چنین ساده ،کاروبارخودراکنارگذاشته وهندل زدن راپیشه خودکرده اندکلی بادبه غبغب انداخته اندکه مابه وعده خودعمل کردیم هرچندکمی خلف وعده شده ولی درنهایت انتظارهابسررسیدوکشاورزان کف وجیغ وهورابکشیدآب جاری شد،این نمایش مرابه یادضرب المثلی انداخت که میگوید،سلمانی هاهروقت بیکارمیشوندسرهمدیگررااصلاح میکنند،دربدرانگارکه دیگرمتعجب نبودگفت عجب